شهاب حسینی یکی از بازیگران مطرح سینما و تلویزیون ایران است که به تازگی در جشنواره فیلم فجر برنده جایزه نخل طلا شده است. شهاب حسینی اکنون زندگی بسیار آرام و مفرحی دارد و با همسرش پریچهر قنبری زیر یک سقف زندگی می کنند. این مطلب سایت سماتک روایت زندگی شهاب حسینی با همه بالا و پایینهاست. این پرونده چکیده ایست از گفتوگوهای او و همسرش با مجله زندگی ایده آل و رادیو هفت است.
زندگی
نام کامل شهاب حسینی ، سید شهابالدین حسینی تنکابنی می باشد.وی در سال ۱۳۵۲ در تهران متولد شد. او اولین فرزند خانواده است و یک برادر و دو خواهر دارد. اصلیت او به تنکابن مازندران برمیگردد. تحصیلات دانشگاهیاش در رشته روانشناسی دانشگاه تهران بود که آن را به قصد مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. حسینی در سال ۱۳۷۴ ازدواج کرد، فرزند اولشان به نام محمدامین در زمستان ۱۳۸۲ و فرزند دومشان به نام امیرعلی در تابستان ۱۳۹۰ به دنیا آمدند.[۴] او کار خود را با تئاتر دانشجویی و سپس گویندگی در رادیو آغاز کرد.
«شهرزاد» این روزها روی بورس است، بهخصوص آقای شهاب حسینی با نقش «قباد» که داستان ترحمبرانگیزی دارد. همیشه احساسات مردم جایی جلب میشود که روابط انسانی در میان است؛ نفرت، غم شادی و عشق همه در زندگی ما جاری اند و هر جا آینهای از آن باشد ما را ناخودآگاه به سوی خود میکشد.
شاید هم همه ما شهرزادی داریم که در اتمسفر او تمام این احساسات را تجربه میکنیم. شهاب حسینی هم با همه سوپراستار شدن و شهرت و محبوبیتی که دارد باز هم یکی از ماست. او هم مثل ما شهرزادی دارد که پریچهر است. شهاب حسینی از دسته ستارههایی است که باوجود رسیدن به مواهب بازیگری از عشق به خانواده و همسر غافل نشده است. او همیشه همراهی داشته که در کنار او نقاط عطف زندگیاش را صعودی کرده و چیزی نتوانسته او را پایین بکشد. زندگی چنین آدمی دیدنی است و شنیدنی و البته که خواندنی!
نوزاد نیمهشب زمستان
متولد زمستان هستم. درست بعد از 9 ماه متولد شدم، حین تولد 3 كیلو و 700 گرم وزن داشتم. ساعت به دنیا آمدنم هم 3 و 30 دقیقه نیمهشب بود. پدر و مادرم در جوانی ازدواج كردند، آنها وقتی مرا به دنیا آوردند كه سرگرم جمعوجور كردن زندگیشان بودند.
سرشكستگیهای كودكی
دوران كودكی من به شیطنتهای مختلف با پسربچهها گذشت. مادرم میگفت تو پسر شری بودی. روزی كه به خاطر سربازی سرم را با نمره 4 اصلاح كردم، دیدم سرم از 9 ناحیه شكسته است. با توجه به اینكه زمان وقوع 5-4 مورد از این شكستگیها را به خاطر نمیآورم، باید آنها را به دوران كودكیام نسبت داد. جز سر از نواحی دیگری همچون صورت و دست و پا هم بارها دچار جراحتهای مختلف شدم.
توپ چرمی عید
در خانواده پدری نوه اول بودم. ارتباط ما با فامیل مادرم بیشتر بود تا با اقوام پدر. دوست ندارم از نقطهنظر مهر و محبت كسی را برتر از دیگری بدانم. هر دو خانواده به اندازه وسع خودشان محبت میكردند. یادم میآید كه مادر پدرم بهترین عیدیها را میداد. یك بار از او یك توپ چرمی فوتبال عیدی گرفتم. آن موقع این هدیه بسیار گرانبها بود و هر كسی توپ چرمی نداشت.
دوستان بزرگتر از من
دوستی بخش مهمی از روند شكلگیری نگاه و بزرگشدن همه ماست. دانش عمومی من تا حدودی خیابانی است و محصول رفاقت با هممحلیها. كودكی من در حد فاصل میان دو خیابان هاشمی و سپه غربی گذشت. دوستی داشتم به نام رضا كه هم خیلی صمیمی بودیم و هم به صورت متوالی با هم كتككاری میكردیم. ضمن آنكه اهل دوستی با بزرگتر از خودم بودم، ولی مایلم از رفقا بهخصوص در مسائل مختلف درس بگیرم؛ براساس این رویه حالا اكثر دوستانم بالای 40 سال سن دارند.
از دست دادن رفیق قدیمی
دوست نداشتم قلدر محل باشم. با این حال همیشه در جمع بچهمحلها به حساب میآمدم. نوجوانی من حول و حوش خیابان فاطمی گذشت. هرقدر بزرگتر میشدم، دایره ارتباطاتم گسترش مییافت. درنتیجه به تمایل برخی بچهها برای انجام كارهای خلاف پی بردم. در آن دوره یكی از بهترین دوستانم را به خاطر اعتیاد به مواد مخدر از دست دادم.
كلكسیون ماشینهای من
در مرور خاطرات هر پسربچهای انگار وجود اسباببازی اتومبیل، امری ناگزیر است. مادر من هم برایم از این ماشینهای كوچك اسباببازی میخرید. مجموعهای جمع كرده بودم كه در آن 150 ماشین كوچك به چشم میخورد. هنگام اسبابكشی، اسباببازیها را جا گذاشتم. 2 هفته بعد كه فهمیدم كیسه حاوی ماشینها نیست، از این موضوع بسیار ناراحت شدم.
دور ایران با مادر امدادگر
اول دبستان را در مدرسه بامداد نو گذراندم. سال بعد به خاطر كار مادرم به خرمآباد نقل مكان كردیم؛ او امدادگر سیار بود. سالهای دوم، سوم و چهارم را در خرمآباد خواندم. دوران بسیار بدی بود. از جنگ تحمیلی خاطرات ناراحتكنندهای در ذهنم باقی مانده است. آن موقع اینطور احساس میكردم كه عراقیها با كشتن مردم بیسلاح تفریح میكنند.
شاگرد گوشهگیر كلاس
حضور در یك محیط جنگی، دوری از تهران و اكثریت فامیل به انضمام نگرانیهایی كه بهخاطر شغل مادرم در آنجا متوجه ما بود، باعث شد تا در بازگشت به تهران احساس غریبی كنم و در كلاس پنجم شاگردی آرام و گوشهگیر باشم. معلمی كه بیشتر از بقیه معلمهای دوره ابتدایی دوستش داشتم، معلم كلاس پنجم من بود. در ابتدایی دانشآموز متوسطی بودم و هیچگاه مبصری را تجربه نكردم.
تجدید شدن مبصر كلاس
دوران راهنمایی بود، از كودكی درآمده بودیم و میخواستیم شبیه بزرگ ترها رفتار كنیم. همین تغییر وضعیت بهشدت روی درس خواندنم تاثیر گذاشت و باعث شد افت كنم. سال دوم راهنمایی بودم كه در درسهای ریاضی، علوم و عربی كارم به شهریورماه كشید. در راهنمایی نیز ورزشم فوتبال بود و این بار طعم مبصری را چشیدم. سال سوم مرا مبصر كلاسمان كردند.
دیپلم با اعمال شاقه
نزدیك امتحانات ثلث سوم سال سوم دبیرستان بود كه بهشدت دچار بیماری یرقان شدم. حالم به قدری خراب بود كه نمیتوانستم از خانه خارج شوم. معدهام حتی آب خوردن را هم پس میزد. به خاطر بیماری نتوانستم در امتحانات شركت كنم. به همین خاطر سال سوم را دوبار خواندم و سرانجام دیپلم را با معدل تقریبا خوبی گرفتم.
یك روانشناس در راه كانادا
آنقدر به خودم اطمینان داشتم كه فقط در كنكور سراسری شركت كردم. مطمئن بودم كه قبول میشوم، اما نشدم. سال بعد در دانشگاه آزاد جواز ورود به رشته بازیگری را به دست آوردم. اما آن موقع چون این حرفه برایم مطرح نبود، صبر كردم تا نتایج سراسری هم مشخص شود. با قبولی در رشته روانشناسی به دانشگاه سراسری نقل مكان كردم. دو سال درس خواندم و بعد انصراف دادم. عمویم مقیم كانادا بود. قصد داشتم هرچه سریعتر به او برسم و در كانادا ادامه تحصیل بدهم. همین تصمیم باعث شد تا درس را نیمهكاره رها كنم. حالا كه به گذشتهها فكر میكنم، میبینم درس شیرینی را رها كردم.
راننده پرمسوولیت ارتش
برای سفر به خارج یك سال تلاش كردم. وقتی نشد، رفتم سربازی؛ به این امید كه بعد از پایان خدمت بروم. افتادم ارتش. در تیپ 65 نیروهای ویژه خدمت، كردم و راننده بودم. رانندگی در خدمت، كار سخت و پرمسوولیتی است.
معافیت بهخاطر بیماری
بعد از 18 ماه خدمت دچار خونریزی معده شدم. مرا به بیمارستان 502 منتقل كردند. آنجا به من گفتند تو نباید به خدمت میآمدی. تو به خاطر وضع معدهات میتوانستی از معافیت پزشكی استفاده كنی. باتوجه به اضافههایی كه خورده بودم ترجیح دادم معاف شوم. این گونه بود كه سر 18 ماه با خدمت خداحافظی كردم.
در سربازی عاشق پریچهر شدم
راستش در دوران سربازی بود كه عاشق شدم. عاشق همسرم. همین موضوع تحمل سربازی را برایم سخت میكرد. افسری كه نمیخواهم اسمش را ببرم متوجه این ماجرا شد و تا میتوانست به پروپایم پیچید تا آزارم دهد. رانندهها در زمان استراحتشان نباید نگهبانی بدهند، با این حال او مرا میفرستاد سر پست تا نتوانم مرخصی بگیرم و از پادگان خارج شوم. همسرم (پریچهر) را در دانشگاه دیدم. یك روز از سربازی مرخصی گرفتم تا سری به رفقای دانشجو بزنم. دیدم دختر خانم زیبا، ساده و محجوبی سرگرم مطالعه كتابهایش است. هرچه خواستم با او ارتباط برقرار كنم، نشد كه نشد. با این حال در نگاهش چیزی دیدم كه تشویقم كرد به ادامه راهی كه منجر به ازدواج شد.
خانواده یا بازیگری
كار ما به قدری سخت است و دوری از خانواده در آن به چشم میخورد كه گاهی میبینم چقدر بابت این موضوع شرمنده زن و بچههایم شدهام. یك بار وقتی پسرم را دیدم غرق حیرت شدم. لحظهای فكر كردم او چقدر بزرگ شده و من این را ندیدهام. خانواده من در این سالها از این مسائل بسیار آسیب دیدهاند و خوب كه فكر میكنم از خودم میپرسم واقعا این كارها ارزش این آزار ناخواسته خانواده را داشت یا نه؟!
روشن شدن تكلیف تجرد
شماری از جوانها میگویند تا جوانی باید جوانی كنی، بنابراین باید با تاخیر تن به ازدواج داد. هرگز این اعتقاد را قبول نداشته و ندارم. همیشه مایل بودم تكلیفم خیلی زود مشخص شود، به همین دلیل من هم مثل پدر و مادرم در ابتدای دوران جوانی ازدواج كردم.
ازدواج بدون سنگاندازی
خانواده من و همسرم از نظر تقسیمبندیهای اجتماعی هم گروه بودند؛ به همین خاطر به سرعت با هم صمیمی شدند طوری كه پدرخانمم میگفت ما دخترمان را با پسر شما عوض كردیم. هیچكدام سنگی جلوی پای ما نگذاشتند. مهریه هم به میزانی تعیین شد كه من و همسرم روی آن توافق داشتیم. من و همسرم در همه زمینهها با هم توافق داریم. او مشكلات كاری مرا خیلی خوب درك میكند. همسرم مدتی در فرهنگسراهای بانو و شفق گریم درس میداد. در ضمن نقاش خوبی هم هست.
اتودهای باستانشناس اسبق
زمانی دوست داشتم باستانشناس شوم. این حس به مرور از بین رفت و جایش را به بازیگری داد. بین سالهای 71 تا 72 بود كه در كلاسهای استاد سمندریان شركت كردم. ضمن دستیابی به فنون بازیگری، این كلاسها محاسن دیگری هم برای ما داشت. به خاطر شركت در كلاسهای بازیگری استاد بود كه جرات کردم كارهای مختلف را اتود بزنم. ترسم از بازی در حضور جمعیت ریخت و صاحب اعتمادبهنفس شدم.
ستارهها در دانشگاه
در دانشگاه با بچههای دانشكده هنر، تئاتر كار میكردم. از آن جمع پارسا پیروزفر و یوسف تیموری به بازیگرانی مطرح تبدیل شدند. اولین كار تصویری من برنامه زنده اكسیژن بود كه در آن مجری بودم. این برنامه زمان خودش مخاطبان زیادی را جذب كرد. برای اجرا در شبكههای 2 و 3 و حتی جامجم صاحب برنامه شدم. البته در آن دوره و در اجراهایم بیشتر یك مجریبازیگر بودم كه برایم جذابیت زیادی داشت. وقتی تماشاگر از كارم راضی است لذت میبرم، اما هیچ وقت كاری كه انجام دادهام به نظرم آرمانی و ایدهآل نیست. به نظرم همیشه میتوان بهتر بود.
پریچهر قنبری، همسر شهاب حسینی از او میگوید
همسر شهاب بودن، چه حسی دارد؟
اگر نگاهی به گفتوگوها، مصاحبههای چاپشده و نقل قولهای شهاب حسینی داشته باشید خواهید دید که او همواره از پریچهر قنبری به عنوان یکی از بزرگترین حامیان و همراهانش یاد می کند. نیم نگاهی کوتاه به زندگی این زوج به سادگی نشان میدهد که پریچهر قنبری تنها همسر سوپراستار دوستداشتنی ما نیست و بیشتر دوست، همدم و نزدیکترین فرد در دنیا به اوست.
شهاب همیشه به صورت علنی قدردان زحمات همسرش بوده و هر موقع توانسته در مجامع عمومی از او تشکر کرده است. او حتی یکی از کلیدیترین نقشهای فیلمش را به او داد تا برای همیشه این تشکر در تاریخ ثبت شود. اما اگر میخواهید بدانید پریچهر قنبری چه ناگفتههایی از زندگی مشترکشان دارد، گزیده حرفهایش در سالهای اخیر در گفت و گو با مجله زندگی ایده آل و نشست خبری و رونمایی از فیلم ساکن طبقه وسط، ساخته شهاب حسینی را برایتان جمع کردهایم.
شهاب واقعا چهکاره است؟
شهاب هیچوقت کافهدار نبوده است. بعد از تولد محمدامین مدتی در خانه بودم و همان موقع دوست داشت فضای دوستانه و صمیمانهای را برای گپوگفتمان ایجاد کند؛ فضایی سالم و خانوادگی و بیشتر به خاطر ما کافه را راه انداخت. در مورد مجریگری هم باید بگویم او بیان خیلی شیوایی داشته و بانک کلمات زیادی در ذهنش دارد. من هم به عنوان همسرش همیشه از این توانایی او لذت میبرم و گاهی اوقات هم غبطه میخورم که چطور نمیتوانم مانند او حرف بزنم. در مورد بازیگری هم دیگر حرفی نزنم بهتر است؛ استاد است دیگر. (خنده) در مورد کارگردانی هم باید بگویم به عنوان تجربه اول خیلی خوب بود؛ تجربهای که خودش هم در بازی و کارگردانی شریک بود.
بهترین پدر دنیاست
به جرات میتوانم بگویم او بهترین پدر دنیاست. خیلی به بچههایش علاقه دارد و گاهی اوقات حس میکنم بیشتر از من، آنها را دوست دارد. خیلی عجیب است. من هم آنها را دوست دارم اما حس میکنم که شهاب بیشتر از من و عجیبتر به آنها علاقهمند است. با تمام سختیهای شغلی شهاب همیشه کنار ما بوده است. خیلی وقتها پیش میآید که برای تمرکز کردن احتیاج به سکوت دارد. حس و حال بازیگری شبیه کارهای دیگر نیست که درست مانند بقیه از خواب بلند شوید، به مغازه یا اداره بروید و … . باید روح را بسازید که بتوانید نقشی را ایفا کنید. شاید جاهایی از هم دور افتادیم اما همیشه با هم بودیم و عشقی که نسبت به هم داشتیم، رابطهمان را محکمتر میکرد.
دیگر برخورد مردم اذیتم نمیکند
برخوردهای مردم خیلی عجیب است. این عجیبی آنقدر زیاد است که هیچ خاطره واضحی از آنها را به خاطر نمیآورم اما خیلی زیاد است. قبل از این خیلی بیشتر اذیت میشدم اما همیشه میگویند هر قدر سن بالاتر میرود، تجربهها بیشتر میشود و در برخورد با اتفاقات جامعه برخورد پختهتری را میتوانیم از خودمان نشان دهیم.
پسران هنرمند ما
پسر کوچکم، امیرعلی چهار ساله است و البته خیلی هم بازیگر است. در یک لحظه میتواند عصبانی باشد و با عصبانیت حرف بزند و در همان لحظه میخندد و جواب میدهد. درواقع یک صحنه را بهراحتی با دو زاویه و دو شخصیت تحویل ما میدهد. (خنده) از طرفی دیگر محمدامین استعداد زیادی در زمینه نقاشی دارد و بیشتر دوست دارد نقاشی بکشد. به نظرم یک استعداد هنری ذاتی در زندگی آنها وجود دارد و ما نمیتوانیم منکر آن شویم.
با اوج گرفتن شهاب خودم را میبینم
اینکه شاهد باشی همسرت با سرعت و شتاب، همه سرازیریها را طی میکند و تو در حاشیهای ـ یعنی با وجود اینکه همسرش بودی و هستی و شاید نزدیکترین فرد زندگی او درست مثل دیگران که از بیرون شاهد رشد او هستند باید از پشت صحنه تماشاگر صعودش باشی ـ در ظاهر سخت به نظر میرسد اما این تنها یک بخش از ماجراست؛ یعنی چیزی که شاید از بیرون قابل دیدن و تصور و قضاوت است. اما یک بخش دیگر ماجرا تصویری است که من و شهاب خودمان از زندگی مشترکمان داریم. خیلیها حتی با نگاهشان بارها از من پرسیدند که تو چطور نشستی تا شهاب روزبهروز محکمتر بایستد اما حقیقت برای من چیز دیگری است. با اوج گرفتن شهاب من خودم را میبینم که رشد میکنم.
در مراحلی از زندگی احساس کردیم اینجا آخر خط است
ما با هم بزرگ شده و با گذشت زمان با همه كم و كیف روحیات هم آشنا شده ایم. در طول تمام این سالها زیروبم صدای یكدیگر را به خوبی احساس میكنیم؛ بنابراین حتی در مراحلی از زندگی كه احساس میكردیم اینجا و اینبار دیگر آخر خط است، همان حس آشنایی كه در وجود هر دویمان بود، ما را به صبر و مدارا دعوت میكرد. من خودم را از شهاب جدا نمیدانم. در این 18 سال زندگی مشترک ما با هم بزرگ شدیم. هر اتفاقی که برای او میافتاد من در کنارش بودم و از همراهی با او لذت میبردم.
بیوگرافی شهاب حسینی
شهاب حسینی (زاده ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران) بازیگر سینما و تلویزیون، مجری، کارگردان و گوینده ایرانی است. شهاب حسینی در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ با ایفای نقش در فیلم فروشنده به کارگردانی اصغر فرهادی، توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. همچنین او خرس نقرهای بهترین بازیگر مرد جشنواره بینالمللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را بههمراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد.
فعالیتها و کارنامه
سینما
حسینی در سالهای ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۳ در فیلمهای واکنش پنجم به کارگردانی تهمینه میلانی و این زن حرف نمیزند به کارگردانی علیرضا امینی و زهر عسل به کارگردانی ابراهیم شیبانی و رستگاری در هشت و بیست دقیقه به کارگردانی سیروس الوند ایفای نقش کرد و به عنوان یک بازیگر بیش از پیش مطرح شد و توانست برای بازی در شمعی در باد و رستگاری در هشت و بیست دقیقه دو سال پیاپی کاندیدای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شود.
او سالهای بعد برای بازی در فیلمهای شمعی در باد، محیا و دل شکسته در سال ۱۳۸۶ مورد توجه قرار گرفت. حسینی در سال ۱۳۸۶ برای فیلم محیا موفق به کسب دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر شد. سال ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸ دو سال درخشان برای وی بود. او در دل شکسته ساخته علی روئینتن، درباره الی ساخته اصغر فرهادی، سوپراستار ساخته تهمینه میلانی و پرسه در مه ساخته بهرام توکلی بازیهای متفاوت و قابل توجهی را به نمایش گذاشت و با سوپر استار به اوج محبوبیت و شهرت رسید.
حسینی برای فیلم سوپر استار سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره بینالمللی فیلم فجر را دریافت کرد. همچنین وی به خاطر فیلمهای پرسه در مه و درباره الی برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد جشن خانه سینما شد. نیلوفر ساخته سابین ژمایل در سال ۲۰۰۸ اولین کار او با کارگردان غیر ایرانی بود. حسینی در سال ۱۳۸۹ بار دیگر با اصغر فرهادی همکاری کرد و در فیلم جدایی نادر از سیمین به ایفای نقش پرداخت. این فیلم برای او اولین دستآورد بینالمللی اش را به ارمغان آورد و توانست خرس نقرهای جشنواره بینالمللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به همراه دیگر بازیگران مرد این فیلم به دست آورد.
یکی میخواد باهات حرف بزنه در سال ۱۳۹۰، هیس! دخترها فریاد نمیزنند، حوض نقاشی و تعبیر خواب در سال ۱۳۹۱ از دیگر آثار قابل توجه او در چند سال اخیر به شمار میرود. حسینی در سال ۱۳۹۳ به بازی در فیلم دوران عاشقی پیوست. شهاب حسینی در نظرسنجی برنامه هفت سال ۱۳۹۲ به عنوان بهترین بازیگر دهه هشتاد ایران و بالاتر از بازیگرانی چون پرویز پرستویی، خسرو شکیبایی، بهرام رادان، حمید فرخنژاد و حامد بهداد قرار گرفت. شهاب حسینی در سال ۲۰۱۶ به موفقیت بزرگی دست یافت و توانست با ایفای نقش در فیلم فروشنده جایزه بهترین بازیگر مرد فستیوال فیلم کن را به دست آورد. این سومین همکاری وی با اصغر فرهادی به شمار می آید.
تلویزیون
حسینی در سال ۱۳۷۹ با سریال پس از باران پا به عرصه بازیگری گذاشت. رخساره در سال ۱۳۸۰ اولین تجربه سینمایی او بود وی در همین سال در سریال پلیس جوان به ایفای نقش پرداخت. وی در سال ۱۳۸۵ در سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا به ایفای نقش پرداخت و این سریال دوره اوج وی در تلویزیون بود.
مدار صفر درجه ساخته حسن فتحی محصول مشترک کشورهای ایران، مجارستان، فرانسه و لبنان است. حسینی در سال ۱۳۸۸ در نقش عباس بابایی در سریال شوق پرواز ظاهر شد و این سریال نیز به موفقیت در نزد مخاطبین دست یافت. شهرزاد در سال ۱۳۹۳ اولین کار رسانه خانگی و دومین همکاری او با حسن فتحی است.
اجرا
حسینی در برنامهای به نام اکسیژن در تلویزیون ظاهر شد. وی در چند برنامه دیگر هم مانند برپا برپا، رنگ صبح، و سایه روشن به عنوان مجری اجرای این برنامهها را برعهده داشت. وی همچنین در برنامه رادیویی دو نیمه سیب، صدای ما و گلبانگ شادی به گویندگی پرداخته است.
موسیقی
شهاب حسینی به همراه چند تن از دوستانش و همچنین برادرش سید مهدی حسینی، گروه موسیقی هفت را تأسیس کردند. تاکنون چهار مجموعه آهنگ از این گروه منتشر شده است که شهاب حسینی در آلبوم یک و دو به دکلمه پرداخته و در آلبوم سه و چهار خوانندگی کرده است.
کارگردانی
شهاب حسینی در سال ۱۳۹۲ کارگردانی را با فیلم ساکن طبقه وسط آغاز کرد و در سال ۱۳۹۴ فیلم بیا با من را به همراه علیرضا نسایی و سینا آذین کارگردانی نمود. فیلم بیا با من مجموعهای از سه داستان متفاوت است.
تهیه کنندگی
خورشید نیمه شب نخستین فعالیت شهاب حسینی در زمینه تهیه کنندگی به کارگردانی شبیر شیرازی است که در مهرماه سال ۱۳۹۴ اتفاق افتاد.
تئاتر
برکرانه باد
افسانه
ملاقات
جوایز
جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن برای بازی در فیلم فروشنده ۲۰۱۶
تندیس طلایی بهترین بازیگر مرد جشنواره بینالمللی فیلم شهر برای بازی در فیلم تعبیرخواب ۱۳۹۴
نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم دوران عاشقی ۱۳۹۳
نامزد تندیس شایستگی بهترین بازیگر نقش اول مرد جشن خانه سینما برای بازی در فیلم حوض نقاشی ۱۳۹۳
دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران برای بازی در فیلم حوض نقاشی ۱۳۹۲
دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره بینالمللی فیلمهای پلیسی مسکو برای بازی در فیلم تعبیرخواب ۲۰۱۳
کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلمهای ویدئویی یاس برای بازی در فیلم تعبیرخواب ۱۳۹۲
کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره جام جم برای بازی در فیلم تعبیرخواب ۱۳۹۲
کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره میلاد سرخ برای بازی در فیلم تعبیرخواب ۱۳۹۲
دریافت دیپلم افتخار جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران برای بازی در فیلم حوض نقاشی ۱۳۹۲
برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن خانه سینما برای بازی در فیلم جدایی نادر از سیمین ۱۳۹۰
برنده خرس نقرهای جشنواره بینالمللی فیلم برلین بهترین گروه بازیگران مرد برای بازی در فیلم جدایی نادر از سیمین ۲۰۱۱
برنده تندیس بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران برای بازی در فیلم جدایی نادر از سیمین ۱۳۹۰
برنده تندیس حافظ بهترین بازیگر مرد جشن تصویر دنیای هنر برای بازی در فیلمهای سوپراستار و دربارهٔ الی ۱۳۸۹
تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشن منتقدان و نویسندگان ایران برای فیلم پرسه در مه ۱۳۸۹
تندیس شایستگی بهترین بازیگر نقش اول مرد جشن خانه سینما برای فیلمهای پرسه در مه و درباره الی ۱۳۸۹
دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم جدایی نادر از سیمین ۱۳۸۹
نامزد تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران برای بازی در فیلم دربارهٔ الی و سوپراستار ۱۳۸۸
تقدیر شده به عنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم درباره الی ۱۳۸۷
دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد در بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم محیا ۱۳۸۷
سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم سوپر استار ۱۳۸۷
یاس زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنوارهٔ فیلمهای تلویزیونی برای بازی در فیلم تنهایی ۱۳۸۶
کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن خانه سینما برای بازی در فیلم شمعی در باد ۱۳۸۳
کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم رستگاری در هشت و بیست دقیقه ۱۳۸۳
کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم شمعی در باد ۱۳۸۲
کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن خانه سینما برای بازی در فیلم واکنش پنجم ۱۳۸۲
کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم واکنش پنجم ۱۳۸۱
بیوگرافی و زندگینامه همسر شهاب حسینی , پریچهر قنبری
علاقمندان به سینما دوست دارند بدانند که بازیگر مورد علاقه شان چطور زندگی می کند، در زندگی شخصی او چه می گذرد و خلاصه اینکه دوست دارند از همه چیز سر در بیاورند، در ادامه جزییاتی از زندگی همسر شهاب حسینی پریچهر قنبری را میخوانید.
سید شهاب الدین حسینی تنکابنی درسال 1352 در تهران متولد شد. او در سال 1374 با پریچهر قنبری ازدواج کرد، فرزند اولشان به نام محمدامین در زمستان 1382 و فرزند دومشان به نام امیرعلی در تابستان 1390 به دنیا آمدند.
پریچهر قنبری و همسرش درلواسان کافه ای دارند که مدیریت آن را پریچهر به عهده دارد. در ادامه به گپ و گفت با پریچهر قنبری در کافه هنر را میخوانید، گفتگویی صمیمانه که در تک تک کلماتش عشق موج می زند.
شهاب حسینی، پدر، بازیگر، مجری، همسر، کارگردان و کافه دار چه تفاوت هایی با هم دارند؟
– شهاب هیچ وقت کافه دار نبود؛ بعد از تولد محمد امین مدتی در خانه بودم و همان موقع دوست داشت فضای دوستانه و صمیمانه ای را برای گپ و گفتمان ایجاد کند. فضای سالم و خانوادگی که بیشتر به خاطر ماها کافه را به راه انداخت.
در مورد مجری بودن باید بگویم که او بیان خیلی شیوایی دارد و بانک کلمات زیادی را در ذهنش دارد. من هم به عنوان همسرش همیشه از این توانایی او لذت می برم و گاهی اوقات هم غبطه می خورم که چطور نمی توانم مانند او حرف بزنم. در مورد بازیگری هم دیگر حرفی نزنم بهتر است.
استاد است دیگر (خنده) در مورد کارگردانی هم باید بگویم که به عنوان تجربه اول خیلی خوب بود. تجربه ای که خودش هم در بازی و کارگردانی شریک بود.
همیشه می گویند پشت سر یک مرد موفق، زنی است که او را به این موفقیت هدایت کرده است، در این موفقیت چقدر سهیم هستید؟
– من خودم را از شهاب جدا نمی دانم. در این 18 سال زندگی مشترک ما با هم بزرگ شدیم. هر اتفاقی که برای او می افتاد من در کنارش بودم و از همراهی با او لذت می بردم.
همیشه روی شما در موقعیت های مختلف حساب کرده است؟
– خب، من همیشه کنارش بودم اما بعد از بچه دار شدن کمی سرم شلوغ شد اما به جرات می توانم بگویم که او بهترین پدر دنیاست. خیلی به بچه هایش علاقه دارد و گاهی اوقات حس می کنم بیشتر از من، آنها را دوست دارد.
خیلی عجیب است. من هم آنها را دوست دارم اما حس می کنم که بیشتر از من و عجیب تر به آنها علاقمند است. با تمام سختی های شغلی اش همیشه کنار ما بوده. خیلی وقت ها پیش می آید که برای تمرکز کردن احتیاج به سکوت دارد. حس و حال بازیگری شبیه به کارهای دیگر نیست که درست مانند بقیه از خواب بلند شوند. به مغازه یا اداره بروند و … اینطور نیست. باید روح را بسازند که بتوانند نقشی را ایفا کنند. شاید جاهایی از هم دور افتادیم اما همیشه با هم بودیم و عشقی که نسبت به هم داشتیم، رابطه مان را محکمتر کرد.
اگر بچه ها دوست داشته باشند بازیگری را ادامه دهند، عکس العمل شما چیست؟
– واقعا از ته دل خوشحال می شوم. اگر هنری از پدر به آنها برسد باعث خوشحالی من است اما هیچ بایدی برای آنها وجود ندارد. هر استعدادی که داشته باشند را بهتر است یک جایی خرج کنند. اگر به بازیگری علاقه داشته باشند من تشویق شان می کنم اما خودشان خیلی خیلی زیاد علاقه ای به این مقوله نشان نمی دهند.
پسر کوچکترم کمتر از سه سالش است. البته که خیلی هنرپیشه است. در یک لحظه می تواند عصبابی باشد و با عصبانیت حرف بزند و در همان لحظه می خندد و جواب می دهد. یک صحنه را به راحتی با دو زاویه و دو شخصیت تحویل ما می دهد. (خنده) از طرفی دیگر محمد امین استعداد زیادی در زمینه نقاشی دارد و بیشتر دوست دارد نقاشی بکشد. به نظرم یک استعداد هنری ذاتی در زندگی آنها وجود دارد و نمی توانیم منکر آن شویم.
همسر شهاب حسینی بودن چه حسی دارد؟
زندگی با یک نقاش محیط کوچکتری را می خواهد یک اتاق است و یک بوم. یک موزیسین خودش است و سازش اما بازیگر اینطور نیست. همیشه باید با یک جماعت طرف باشید. همیشه زیر ذره بین هستید.
به لطف خدا مردم همیشه محبت دارند و این اتفاق بدی نیست. حس و انرژی مثبت را از هواداران شهاب می گیریم. خدا را شکر.
همه لطف و محبتی که در این 18 سال زندگی مشترک به من داشته یک طرف و فرصتی که برای بازی در فیلمش در اختیار من قرار داد یک طرف. سکانس مشترکی که بازی کردیم خیلی حس خوبی به من داد.
نقشی که من بازی کردم نقشی بود که همه بازیگران از او می پرسیدند قرار است آن را چه کسی بازی کند. همه درباره آن کنجکاو بودند و آن نقش را دوست داشتند. شهاب همشه به من می گفت نقشی که به من داده همان حسی است که در زندگی اش نسبت به من دارد.
ازدواج پریچهر قنبری و شهاب حسینی
شهاب حسینی: 22 ساله بودم که با بچه های تئاتر دانشگاه تهران کار می کردم. تا قبل از این که همسرم را ببینم، قصد ازدواج نداشتم تا این که روزگار ما را در برابر هم قرار داد. به او پیشنهاد آشنایی دادم اما همسرم هیچ اعتقادی به اینگونه دوستی ها و آشنایی ها نداشت و گفت: اگر کسی واقعا عاشق است و تمایل قلبی برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش دارد، باید در این راه صادقانه گام بردارد و بنابراین موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم و مصمم به ازدواج شدم. بعد از 4-3 ماه نامزدی، عقد کردیم و بعد از 3 سال من سیدشهاب الدین 22ساله و پریچهر 15 ساله زندگی مشترکمان را با تمام کم و کاستی هایش شروع کردیم و تا امروز باوجود همه سختی ها و فراز و نشیب ها در تمام مدت در کنار هم بودیم.
منبع: ویکی پدیا