ناهید مسلمی بازیگر سریال شهرزاد و مصاحبه جالبش

ناهید مسلمی بازیگر سریال شهرزاد و مصاحبه جالبش

 ناهید مسلمی بازیگر سریال شهرزاد و مصاحبه جالبش

ناهید مسلمی بازیگر خوب کشورمان است. ناهید مسلمی یکی از قدیمی های صحنه تاتر است. او از سن کم عاشق این رشته بوده است. همانطور که می دانید او در سریال نقش شهرزاد هم بازی کرده او دایه امید پسر قباد بود. اوسریال های خوب دیگری هم بازی کرده است ولی در تاتر بسیار خانم مسلمی درخشان تر هستند.

 

 ناهید مسلمی از پرورش‌یافتگان تئاتر پس از انقلاب است، او که کار حرفه‌ای‌اش را با گروه آناهیتا اسکوئی‌ها آغاز و با بهزاد فراهانی برای اولین بار به صحنه رفت، یکی از بهترین بازیگران زن در دهه‌های اخیر است.او در سال‌های اخیر بارها توانمندی خود را در عرصه هنر نمایش به اثبات رسانده است.

 

 از کارهای مهم بازیگری مسلمی می‌توان به: “مریم و مرداویج”(بهزاد فراهانی) تهران، تئاتر شهر، تالار اصلی؛ 1365 “مده‌آ”(قطب‌الدین صادقی) تهران، تئاتر شهر، تالار چهارسو؛ 1367 “آه خواهرم مده‌آ”(مسعود سمیعی) تهران، تئاتر شهر، تالار قشقایی؛ 1369 “سیمرغ”(قطب‌الدین صادقی) تهران، تئاتر شهر، تالار اصلی؛ 1369،”دختری از آسمان”(پرویز شیخ‌زاده) 1376 “زندان زنان”(منیژه حکمت) 1379 “تصفیه‌حساب”(تهمینه میلانی) 1385 “می‌ترسم، پس دروغ می‌گویم”(تهمینه میلانی) و سریال بازی: “پایان بازی”(بهمن زرین‌پور)1385 “بیداری”(بهرام عظیم پور) شبکه 3؛ 1386 “پرانتز باز”(کیومرث پوراحمد)1388 اشاره کرد.

 

گفتگو با ناهید مسلمی

من در یک خانواده‌ای بزرگ شدم که پدرم خوشبختانه آدم روشنی بود و دخترهایش را محدود نمی‌کرد. حالا شاید نسبت به شناختی که به ما دو تا دخترش داشت بود. به خاطر همین من در همان ابتدای زندگی‌ام با ادبیات آشنا شدم. خیلی دلم می‌خواست رشته علوم انسانی و ادبیات را انتخاب کنم ولی با طرز فکری که آن دوران پدر و مادرها داشتند می‌گفتند اگر ادبیات بخوانی فقط معلم می‌شوی. پدرم خیلی دوست داشت ما پزشک شویم به خاطر همین من رشته طبیعی خواندم ولی از همان کودکی کتاب‌های صمد بهرنگی و محمود دولت‌آبادی و نمایشنامه و رمانهایشان را می‌خواندم خیلی به شعر علاقه‌مند بودم و وقتی وارد دانشگاه شدم رشته‌ام زبان و ادبیات انگلیسی بود چرا که پدرم خیلی به زبان علاقه‌مند بود برای همین همراه با کارهای مدرسه زبان هم می‌خواندم در دانشکده موقعیتی پیش آمد که ما یک کار تئاتر بکنیم . “دیکته و زاویه” غلامحسین ساعدی را کار کردیم کارگردان ما بهرام دهقان پسر جوانی بود؛ پسر اسقف اعظم کلیسای خاورمیانه که متاسفانه در زمان انقلاب او را ترور کردند. این اولین کار تئاتری من بود.

 

این اتفاق چه سالی افتاد که اولین تجربه تئاتری شما شد؟
سال 57 که کمی آزادی به وجود آمد و من فهمیدم که تئاتر چقدر جذاب است. قبلا فقط نمایشنامه خوانده بودم پس از آن رکن‌الدین خسروی که من اصلا ایشان را نمی‌شناختم کار ما را دید و گفت اگر می‌خواهید بیائید در اداره تئاتر در کلاس‌های من شرکت کنید. من پیش از آن هیچ آشنایی با تئاتر نداشتم ولی شانس این را داشتم که “جنایت و مکافات” علی رفیعی را در سالن اصلی تئاتر شهر دیدم و همین طور “مرگ یزدگرد” بهرام بیضایی. وقتی به اداره تئاتر رفتم آقای خسروی با ما چند جلسه تمرین کرد ولی در آن زمان شرایط در ایران خیلی بد بود مشکلاتی پیش آمد که خسروی نتوانستند کلاس‌هایش را ادامه دهند و همه چیز همان جا کات شد ولی من همیشه مترصد تئاتر کار کردن بودم و از آنجا که خیلی آدم خجالتی بودم می‌خواستم شیرجه بروم توی این قضیه خجالتم و برای همین به دنبال جایی می‌گشتم که بروم تئاتر را ادامه بدهم و تنها جایی که بود آناهیتا بود که آقای مصطفی اسکویی آن‌جا را می‌چرخاند.

 

یعنی این می شود حدود سال 58؟
من سال 62 به آناهیتا رفتم سه سال آنجا بودم. آقای زنده‌یاد مهدی فتحی استاد بیان ما بود آقای ناصر حسینی آنجا بود، بهزاد فراهانی، بیوک میرزایی کاظم هژیر آزاد و….

 

از خانم‌ها بگوئید.
فقط مریم کاظمی هم کلاس من بود ولی قدیمی‌ترها شکوه نجم آبادی و خیلی‌های دیگر بودند خانم ایدن فضاالهی.

ناهید مسلمی بازیگر سریال شهرزاد و مصاحبه جالبش

تصاویر ناهید مسلمی

 

پس از این تجربیاتی که بدست آوردید اولین کار تئاترتان با چه کسی بود؟

من صبح‌ها در هلال احمر به عنوان مترجم کار می‌کردم و بعد ازظهرها می‌رفتم کلاس‌های آناهیتا پس از 5 سال متوجه شدم من اصلا اهل کار اداری و صبح تا عصر رفتن نیستم و برای همین استعفا دادم.

 

شک نکردید؟
به هیچ وجه. همه سرزنشم کردند که این آب باریکه را نگه‌دار بازنشستگی دارد و برای تو خوب است ولی من قبول نکردم.

 

پس آب باریکه را قطع کردید.
بله و پشیمان هم نشدم. احساس می‌کردم که روحم به چیز دیگری احتیاج دارد و تا الان هم پشیمان نشدم. در آناهیتا نمایش”هایتی” را با زنده یاد مصطفی اسکویی کار کردیم ولی هرگز اجرا نکردیم اما پس از آن اولین کارم با بهزاد فراهانی بود ” مریم و مرداویج” که در سال 65 اجرا شد.

 

چه نقشی داشتید؟
من خیلی نقشم زیاد بود… یه سیاهی لشکر به اندازه نوک انگشت و اصلا حرف هم نمی‌زدم . فقط یک طبق‌هایی را حمل می‌کردیم ولی قبل از اینکه “مریم و مرداویج” را بگویم از خانم اسکویی باید حرف بزنم من یک مدتی هم کلاس‌های بانو مهین اسکویی رفتم که خیلی برایم مفید بود.

 

پس هر کجا که نفس تئاتری در آن دمیده می‍‌شد شما در آنجا بودید.
بله کلاس‌های ایشان فوق‌العاده بود و او یک متنی را به دست گرفته بود از نویسنده اسپانیایی بیرو بریخو به اسم “تاریکی‌های سرگشتگی” که قرار بود آن را اجرا کنیم. زمان مدیریت علی منتظری بود که امیدوارم هر کجا هستند زنده باشند چون سال‌هایی خیلی خوبی بود.

 

حدود چه سالی؟
سال 65. تئاتر را ایشان در آن سال‌ها آباد کردند و خیلی از بچه‌ها استخدام اداره تئاتر شدند . منتظری اجازه دادند که خانم اسکویی کار را به صحنه ببرد. همه چیز آماده بود حتی لباس‌ها ولی متاسفانه نه خانم اسکویی و نه هیچ کدام از بچه‌ها به آرزویمان نرسیدیم و اجازه ندادند کار به روی صحنه برود.

 

تا الان دو تا افسوس در این مصاحبه شنیدیم یکی کلاس‌های آقای خسروی و یکی اجرای بانو اسکویی امیدواریم تا آخر مصاحبه دیگر افسوس نشنویم.
امیدوارم اما من فکر می‌کنم که نه تنها من بلکه همه جامعه تئاتری در این 35 سال این افسوس را خواهند خورد که از خانم اسکویی هیچ کاری دیده نشد.

 

امیدوارم این افسوس‌ها نتیجه داشته باشد. افسوس موقعی می‌تواند فایده داشته باشد که به نتیجه برسد ولی افسوس پشت افسوس فقط کدری و سیاهی به دنبال دارد. برویم سراغ این که در زندگی تئاتری شما چه چیزهایی مانع بود و چه چیزهایی پیش برنده بود؟
پس از کار بهزاد فراهانی اینکه آقای قطب‌الدین صادقی به من اعتماد کردند و در نمایش “مده آ” یک نقش حرفه‌ای درست و حسابی به من دادند. در سال 67 که شهین علیزاده “مده آ” را کار می‌کرد و من نقش دایه را بازی می‌کردم.

 

بله پوستر زیبایی هم دارد.
بله خیلی کار زیبایی بود آنهم در آن سال‌های سخت که بازیگری مثل مده‌آ با لباس بنفش روی صحنه غلت می‌زد. روزنامه‌ها خیلی این نمایش را کوبیدند..

 

به خاطر رنگ بنفش؟
نه تنها بنفش،بلکه مده آ با زمین عشق بازی می‌کرد و این در آن سال‌ها اصلا قابل قبول نبود.

 

پس حواس‌مان به رنگ بنفش و عشق بازی باشد؟
پیشنهاد آقای صادقی به من اعتماد به نفس داد و در واقع از آنجا زندگی تئاتری من شروع شد. کار خیلی سختی بود و من به قولی فولاد آبدیده شدم. مرتب “مده آ” دایه را به زمین می‌زد و گلویش را می‌فشرد زمستان هم بود و چون اولین کار حرفه‌ای من بود خیلی برایم سخت بود ولی همان باعث شد که من تصمیم صدر صد خود را بگیرم و به خودم بگویم من در این کار می‌مانم با تمام مشقتی که دارد..

 

و عشقی که هست و تمام عزتی که پس از آن بوجود می‌آید… حالا پس از این همه اولین‌ها..می‌خواهم از اولین مخالفت‌ها بشنوم. داشتید؟
خانواده ما پدر سالاری بود و خوشبختانه از آنجایی که پدرم مرد روشنی بود اصلا مخالفتی با تئاتر نداشت. خانه ما دو طبقه بود و یک طبقه خالی داشت. پدر ما آنجا را در اختیار من قرار داد و من با بچه‌های تئاتر آنجا تمرین داشتیم. یعنی در زمان جنگ ما اصلا بیکار نبودیم و همیشه با بچه‌های تئاتر آنجا تمرین می‌کردیم.

 

بار دیگر برگردیم سر سن و سال که می‌گویند خانم‌ها حساس‌ هستند و البته من و شما اصلا حساس نیستیم. چند سالگی کار تئاتر شروع کردید؟
28سالگی و هنوز هم مجرد بودم. ولی پدرم به من اعتماد داشت و می‌دانست که ما کار فرهنگی می‌کنیم. اصلا نمی‌آمد بالا ببیند ما چکار می‌کنیم. ما مرتب تمرین می‌کردیم. کارهایی را که اجازه اجرا به ما نمی‌دادند در خانه‌های بزرگ‌تر اجرا می‌کردیم . اساتید را دعوت می‌کردیم خانه‌هامان مثل خانواده اسکویی، بهزاد فراهانی، دکتر صادقی و آنها در مورد کارمان نظر می‌دادند. 

ناهید مسلمی بازیگر سریال شهرزاد و مصاحبه جالبش

بیوگرافی ناهید مسلمی

 

اولین تشویق شما کی بود؟ تشویقی که به دلتان چسبیده باشد.

آقای صادقی خیلی به من اعتماد به نفس داد وقتی در “مده آ” کار می‌کردم بازیگر نقش اولش خیلی حرفه‌ای بود و سال‌ها کار کرده بود. ولی من تجربه اولم بود. آقای صادقی یک روز به او گفت مواظب باش ناهید دارد بازی تو را می‌خورد. من آن جا قلبم تکان خورد و خیلی برام مهم بود که دکتر صادقی این حرف را زد.

 

پس اولین تشویق را در تئاتر و از خود کارگردان گرفتید.
بله ولی هیچ وقت خانواده من نمی‌آمدند کار تئاتر من را ببینند. با اینکه پدرم با کار من مخالف نبود ولی هیچ وقت نمی‌آمد کار مرا ببینند و مانع هم نمی‌شدند.

 

از اولین ترسهایتان هم بگوئید.
وای. من اولین باری که در آناهیتا به شکل حرفه‌ای نمایش “هائیتی” را اجرا کردم. یکی از دندان‌هایم به شکل وحشتناکی تیر کشید. حس کردم ترسم دارد اینطوری خودش را نشان می‌دهد.

 

الان آن دندان با شما هست؟
نه دندان عقل بود.

 

من می‌خواستم از اولین تصمیم بپرسم که جواب دادید وقتی که شغل خوبی داشتید و این آب باریکه رو قطع کردید به هوای یک رود. رودی که می‌پیوندد به دریا …
این دریا همیشه برایم زیبا و جذاب است و امیدوارم هیچ وقت قطع نشود.

 

قطعا نمی‌شود دریا اسمش رویش است. برویم سراغ اولین دستمزد تئاتری که گرفتید.
اولین دستمزدم”مریم و مرداویج” بود که آقای فراهانی ما را به خانه‌شان دعوت کردند به شام و 8هزار تومان بود.

 

برای همان نقش کوچکی که بازی کردید؟ پس 8هزار تومان خوب بوده.
دومین13تومان برای “مده آ” بود.

 

کم نبوده برای آن نقشی که آنقدر سخت بود؟
خب آن موقع کارگردان‌ها تصمیم می‌گرفتند.

 

نمی دانم این سئوال جواب دارد یا نه ..اولین دلسردی شما در تئاتر چه بود؟
هرگز دلسرد نشدم. اما توی ذوقم خورده است. از اینکه گاهی اوقات زحمت می‌کشیدیم 2 یا 3 ماه کار می‌کردیم ولی در بازبینی کار ما را رد کردند. یا اینکه کاری در جشنواره 2 اجرا رفته ولی اجرای عموم به ما ندادند. با سلیقه‌های خاص و شخصی. این سئوال همیشه برای من بوده که چرا این کار را با ما تئاتری‌ها می‌کنند؟ اگر ما اینقدر بی مزد و بی منت کار می‌کنیم لااقل در جاهایی بگذارند این زحمات ما دیده بشود. بخصوص برای نمایشی که به نام ” نورگیر” کار کردیم باز هم از “بویرو بویرخو” بود کاری بود که اصلا ربطی به ایران نداشت و ما دوسال پیش آنرا در جشنواره فجر کار کردیم. هوشنگ قوانلو هم حتی کاندید بازیگری شد اما به ما اجرای عموم ندادند و این خیلی توی ذوق بچه‌ها خورد من که سی سال تجربه داشتم و این چیزها را دیده بودم ولی برای اشکان خیل‌نژاد که کارگردان جوانی بود و آقای قوانلو که پس از سال‌‍ها کاندید شده بود و می‌توانست در این کار دیده شود اجازه اجرای عموم به ما ندادند و گفتند این کار سیاه‌نمایی دارد.

 

توی جشنواره متوجه نشده بودند که سیاه است؟
چرا حتما متوجه شده بودند اما می‌خواستند پز این را بدهند که ما در جشنواره کار خارجی هم به صحنه می‌بریم…آنهم از یک نویسنده اسپانیایی.

 

من اعتقاد دارم خدای تئاتر جای حق نشسته و یک روز باید این‌ها جواب بدهند. سئوالی می‌خواهم بپرسم که شاید کلیشه‌ای باشد ولی جالب است. اینکه بازیگر مورد علاقه شما زن، مرد، ایرانی و خارجی ، تئاتر و سینما چه کسی است؟
آره خیلی کلیشه‌ای است و من هیچ وقت عمیقا به آن فکر نکردم ولی در ایران فاطمه معتمد آریا را خیلی دوست دارم و هرگز قسمت نشده افتخار همکاری با او را داشته باشم . فقط یک بار می‌خواستم در کار محمد رضا هنرمند ” آشپز باشی” کنار آنها باشم که آقای هنرمند گفت برای این نقش خیلی جوانی و خانم ملکه رنجبر را جای من گذاشتند. از خارجی‌ها مریل استریپ..

 

و از آقایون؟ تعارف نکنید.
نه من اصلا اهل تعارف نیستم. با وحید آقاپور کار کرده ام خیلی دوستش داشتم هم اخلاق حرف‌ای و هم بازی‌اش عالی است. علی سرابی هم بازیگر خوبی است.

ناهید مسلمی بازیگر سریال شهرزاد و مصاحبه جالبش

ناهید مسلمی و دخترش شیدا خلیق

 

یه سوال دیگرهم دارم که شاید کلیشه‌ای باشد اما برای من خیلی مهم است اگر برگردیم به زمانی که اصلا تئاتری وجود ندارد شما فکر می‌کنید زندگی‌تان چه مدلی بود؟

این سئوال کلیشه‌ای نیست برای من تازه است و هیچ وقت به آن فکر نکردم. ولی اصلا اهل زندگی روتین نیستم..چون که پدرم اصلا موافق ازدواج کردن ما نبود و همیشه می‌گفت دخترهای من اصلا ازدواج نمی‌کنند یا اگر هم بکنند دیر… و این اتفاق برای من و خواهرم افتاد ..این آویزه گوش ما شده بود و ما هیچ وقت در پی زندگی خانوادگی نبودیم..بچه‌دار شدن و آشپزی و ..مبل و پرده ..الان هم اگر بیائید منزل ما می بینید که چقدر ساده است. نمی‌دانم شاید مثل دختر عموها و پسر عموها یک زندگی روتین داشتم.

 

یعنی اصلا زندگی بدون تئاتر را نمی‌توانید تصور کنید؟
به هیچ وجه. تئاتر آنقدر برایم انگیزه‌اش قوی است و انقدر برایم مهم است.

 

یه سئوال صبری بپرسم؟ اگر همین امروز بدون هیچ دلیلی ممنوع الکار بشوید و کسی نگوید چرا.. این اتفاقی است که برای همکاران ما اتفاق افتاده و کسی هم نمی‌پرسد چرا.. خیلی معمولی با این اتفاق برخورد می‌شود..می‌خواهم بپرسم چه بلایی سر یک هنرمند می‌آید وقتی می گویند نمی‌تواند بازی کند؟
خیلی سئوال تلخی است برای من مساوی با مرگ است. اگر نگذارند بازی کنم و بروم ببینم بچه‌ها روی صحنه بازی می‌کنند…تا حالا شده رفتم یک تئاتری را دیدم و گفتم خدایا کاش من جای آن بازیگر روی صحنه باشم. ولی اگر نتوانم کلا بازی کنم می‌میرم. ولی بدبین نبودم به این سئوال فکر نکردم اما بعضی از دوستانمان این اتفاق برایشان افتاده و همه سکوت کرده‌اند. ما عزیزانی داریم که فقط یک نامه برایشان رد شده که ممنوع الکار شده و اصلا خود طرف خبر نداشته است و دیگر نتوانسته در تئاتر و سینما کار کند. برای یکی از بچه‌های رادیو این اتفاق افتاد. چیز خاصی هم نخواسته بود فقط گفته بود پول مرا کمی زودتر بدهید. چون اخیرا همه‌اش می‌گویند پول نیست پول نیست…با او خیلی بد برخورد کردند و ممنوع الکار شد.. من به بچه‌ها گفتم اگر خواستید عکس العملی انجام بدهید یا نامه‌ای بدهید من هستم.

 

آفرین.
خب معلوم است که این کار را می‌کنم چرا که ممکن است این اتفاق برای من هم بیافتد.

 

بله بعضی‌ها می گویند برای دیگری این اتفاق افتاده ما که داریم کار خودمان را می‌کنیم.
نه هرگز این طور نیست. برای این که ما یک صنف هستیم و برای هرکس ممکن است این اتفاق بیافتد. ولی در کل من اگر خیلی پیر شوم و دیگر نتوانم بازی کنم دوست دارم قاب‌هایی با گل خشک درست کنم و به دیگران هدیه دهم.

 

بعد از این سئوال تلخ بپردازیم به یک سئوال شیرین که اتفاقا با شین هم شروع می شود…شیدا..

 

از شیدا برایمان بگوئید از بازیگری که شما تحویل جامعه تئاتر دادید.
برایم سخت است کمی صبر کنید…این اصلا چیز تلخی نبود اشک‌هایم اشک شوق و اشک رنج است…من همیشه از خدا خواسته بودم که یک دختر داشته باشم و خدا این لطف را در حق من کرد و به من یک دختر داد . زندگی خوبی نداشتم به خاطر همین اشکم در آمد چون خیلی شیدا را به سختی بزرگ کردم به تنهایی.. و خدا رو شکر الان آن چیزی که خواستم شده است اصلا اجبارش نکردم که به سمت کار هنری بیاید چون می‌دانستم که سخت است بخصوص تئاتر. از زمانی که به دنیا آمد تا سه سالگی در کنارش بودم و سه سال کار نکردم بعد از آن او را با خودم همه جا بردم. اصلا در پشت صحنه تئاتر بزرگ شد. بعد در همان سنین بود که با دکتر صادقی کار می‌کردم و می‌گفت بیا به شیدا نقش بدهیم و من می‌گفتم دکتر، شیدا خیلی کوچک است و من دلم نمی‌آید.یا در “جنایت و مکافات” آقای شهرستانی گفت اجازه بده به شیدا نقش بدهیم ولی من قبول نمی‌کردم چون او خیلی بچه بود. بعد دیگر در 7 سالگی نادربرهانی مرند نمایش “چیستا” را کار کرد و یک نقش دختر عقب افتاده را داشت و از من خواست شیدا آن را بازی کند که الهام پاوه نژاد هم نقش اصلی را داشت دیالوگ نداشت ولی باید نقش دختر عقب افتاده را بازی می‌کرد.

 

 

شیدا چون در پشت صحنه با من بود وقتی به خانه برمی گشتیم تمام نقش‌هایی را که دیده بود در خانه بازی می‌کرد. تمام نقش‌ها و دیالوگ‌ها را حفظ بود. برای همین احساس کردم استعدادش را دارد اصلا دوست نداشتم اجباری در کار باشد. می‌خواستم برایش شعر شاملو یا حافظ بخوانم بعد احساس کردم خودش بزرگ می‌شود و همه این‌ها را یاد می‌گیرد ولی او چون در محیط تئاتری بزرگ شده بود خیلی عاقل‌تر از سنش رفتار می‌کرد با بچه‌های همسن خودش تفاوت داشت تا اینکه در کارهایی کوچک بازی کرد در کار حمید امجد “زائر”؛ دو نقش داشت که موفق بود. در “تولیدی عروس خانم” بازی کرد. 5 روز به اجرا بازیگر اصلی رفت و شیدا چون از مدرسه به پشت صحنه می آمد و مشق‌هایش را در آنجا می‌نوشت همه نقش‌ها را حفظ بود. وقتی بازیگر اصلی رفت کارگردان گفت اجازه بده نقش را به شیدا بدهیم او آن موقع 13سالش بود نقش را خیلی خوب بازی کرد و جایزه ویژه بازیگری را گرفت و دیگر در این خط افتاد. تا الان هم رزومه خوبی دارد.

 

خوشحالم از این جهت که شیدا هدفش را از این سن پیدا کرده است و این برای یک مادر خیلی مهم است که دختر جوانش در این روزگاری که بچه‌ها بی‌هدف هستند هدف خود را بشناسد. یعنی اگر روزی سرم را بگذارم و بمیرم شیدا هدفمند است و می‌دانم مسیر زندگی‌اش چیست..

 

اولین باری که با هم همبازی شدید کی بود؟
خیلی لذت بخش است. اولین بار همان “زائر” حمید امجد بود که شیدا 10 ساله بود و می‌نشست صحنه را نقاشی می‌کرد. آقای حمید امجد هم خودش بچه نداشت و این‌ها برایش خیلی جذاب بود همه کتاب‌هایش را به شیدا هدیه کرد و دو تا نقش هم به شیدا داد. شیدا کوچک بود و افشین هاشمی نقش پدرش را داشت. نمایشی بود که دو ساعت نباید هیچ بازیگری از صحنه بیرون می‌رفت شیدا دستشویی‌اش می‌گرفت و افشین هاشمی یواشکی او را از صحنه رد می‌کرد. بعد آن “تولیدی عروس خانم” و “یه حبه قند” و کارهای زیادی با هم انجام دادیم.

جدیدترین مطالب