بازیگر زن سینمای ایران روشنک عجمیان در مصاحبه ای کوتاه علت ازدواج نکردن بازیگران زن ایرانی را از نظر خودش شرح داد. روشنک عجمیان که اکنون در سن 39 سالگی به سر می برد مصاحبه زیر را با خبرنگار سایت سماتک انجام داده است.
روزی که برای گفتوگو با روشنک عجمیان تماس گرفتم، پدرش جواب تلفن را داد. از نحوه پاسخگوییاش معلوم بود که آدابدان، مهربان و بسیار مسئولیتپذیر است. شماره دخترش را داد و گفت، زنگ بزنید حتما جواب میدهد. همین رفتار صمیمی و خوب پدر روشنک عجمیان باب مصاحبه ما را باز کرد.
پدرم بینظیر است و من به داشتنش افتخار میکنم. به نظرم آدمهای شبیه پدرم این روزها خیلی کم شدهاند. او باسواد و بشدت اهل مطالعه است و اطلاعات زیادی درباره موضوعات مختلف دارد. 72 ساله و پزشک است. عاشق کتاب است و کتابخانه بزرگی در خانه داریم. پدرم سالی که برای ورود به دانشگاه کنکور داد جزو افراد برتر بود. وقتی هم مدرک پزشکی خود را گرفت بسیار متعهد به حرفهاش ادامه داد.
(با خنده) پدرم یکی از مشوقان اصلیام برای ورود به دنیای بازیگری بود. یکی از علاقهمندیهای پدرم تماشای فیلم و تئاتر بود.
علاقه خودم و حمایت و تشویقهای پدرم. از بچگی به هنر علاقه داشتم و بهصورت حرفهای نقاشی میکردم، اما پدرم وقتی علاقه مرا به بازیگری دید، تشویقم کرد و گفت: «من و مادرت از تو حمایت میکنیم، به دو شرط؛ اول اینکه روی شرافتت پا نگذاری و دوم این که تحصیلات دانشگاهی را در اولویت بگذاری و تا مقطع دکترا درس بخوانی». در طول کار حرفهای واقعا فهمیدم که شرافت چیست و چگونه باید آن را حفظ کنم. درسم را تا مقطع ارشد خواندهام و برای احترام به حرف پدرم تحصیلاتم را تا مرحله دکترا هم ادامه خواهم داد.
یک پدر قوی روی همه ابعاد زندگی فرزندان بخصوص دختران تاثیرگذار است و مسلما به آنها میآموزد که با همسر خود چگونه رفتار کنند. این که میگویند، پدر مثل کوه میماند، واقعا درست است. من سالهاست ازدواج کردهام، اما هنوز هم پدرم درسهایی درباره زندگی مشترک و کار به من میدهد که در هیچ کتاب و مرجع دیگری یافت نمیشود. پدرم مثل ناجی همهجا مراقبم است و راهنماییهایی لازم را به من میدهد.
حرفهای آنها را میپذیرم، چون به آنها اعتماد کامل دارم. من هیچوقت دختر سرکشی نبودم و همیشه به والدینم احترام گذاشته و میگذارم. البته هر چه سن آدم بالاتر برود و تجربههایش در زندگی بیشتر شود، پذیرش و انعطافش هم بیشتر میشود. رابطه بین پدر و مادرم سالم ، عاشقانه و بسیار خوب بود و همین باعث شد که من الگوهای مناسبی در زندگی داشته باشم.
بله! محیط آرام و سالم خانه پدری باعث شد تا در آرامش بزرگ شوم و همین آرامش را زمانی که ازدواج کردم به خانه خودم هم آوردم و همه تلاشم را میکنم تا زندگی آرام و سالمی داشته باشم. حرفه بازیگری بسیار دشوار است و اگر مراقب نباشی آسیبهای جدی تهدیدت میکند. اما چون حرفهام را با چشم باز انتخاب کردم و دقیقا میدانم باید چگونه رفتار کنم با آرامش حرفه موردعلاقهام را دنبال میکنم و از کار و زندگیام لذت میبرم.
برای گرفتن نقش دست به هر کاری نمیزنم و واقعیت این است که همه زندگی شخصی و کاریام را به خدا سپردهام و برای همین مطمئن هستم، همیشه در جای درست قرار دارم و اگر نقشی به من پیشنهاد شود یا نشود حتما خیری در آن هست که من از آن بیخبرم.
اگر وقت داشته و شرایط خانوادگیام اجازه بدهد من هم در این مراسم حضور پیدا میکنم، اما واقعیت این است که بیشتر ترجیح میدهم کنار خانوادهام باشم و مثلا وقتی دخترم میخواهد بخوابد، کنارش باشم تا این که در یک مهمانی دوستانه یا کاری وقتم را سپری کنم.
بازیگرانی که میگویند بهخاطر شغلشان ازدواج نکردهاند به نوعی حق دارند چون حرفه ما نظم شغلهای دیگر را ندارد و هماهنگی بین آنها دشوار است. برای مثال من الان شبکار هستم، صبح زود میرسم خانه، یک ساعت میخوابم، ساعت 6 بیدار میشوم که دخترم را برای رفتن به مدرسه آماده کنم، بعد همسرم را بیدار میکنم و وقتی او هم سر کار میرود، میتوانم چند ساعتی بخوابم و بعد از ظهر دوباره سر کار میروم. این مدل از زندگی ازخودگذشتگی لازم دارد که بعضیها نمیتوانند از پس آن برآیند چون خیلی سخت است. اما نباید چون هماهنگی بین زندگی مشترک و کار دشوار است از ازدواج چشمپوشی کرد. میتوان کارها را جوری مدیریت کرد که همه چیز در جای درست خود باشد. وقتی خانواده آرام و سالمی داشته باشی در کار هم موفقتر میشوی، چون از خانوادهات انرژی و آرامش میگیری و سر کار از آن تغذیه میکنی.
وقتی در خانواده جایگاه مرد و زن درست و تعریف شده باشد، خانواده حتما سالم است. بی رودربایستی بگویم به زندگی خانوادگی سنتی علاقهمند شدهام و به نظرم آن سبک بهتر بود.
امکانات خوب ، زندگی را راحتتر میکند و این اصلا ربطی به این که من بازیگر باشم یا نباشم، ندارد.من ترجیح میدهم در خانهای که مال خودم است زندگی کنم و این دغدغه را ندارم که اجاره نشین یک خانه بزرگ در محلهای مثلا در شمال شهر باشم. وقتی همه دغدغهات ظاهر شیک زندگی باشد، آرامش درونیات را از دست میدهی و من اصلا حاضر نیستم آرامش را با آسایش ظاهری و کذایی عوض کنم.