شعر ماه رمضان ماه مهمانی خدا را در ادامه این بخش از سایت سماتک می خوانید و اگر به دنبال متن اشعار زیبا در مورد ماه مبارک رمضان هستید در این مطلب زیباترین شعرهای ماه رمضان را تقدیم حضورتان خواهیم کرد. ماه رمضان ماه مهمانی خداست و آن ماهى است که خداوند در آن حسنات را میافزاید و گناهان را پاک میکند و آن ماه برکت است. شعر ماه رمضان نیز از موضوعاتی است که بسیاری از شعرای نامی ایرانی درباره آن شعر سروده اند که شما کاربر گرامی در ادامه می خوانید:
مهمونی رفتنِ گدا پیش خدا لیاقته
یه بار دیگه پیش خدا بشی گدا سعادته
هر کی بودی، هرکی شدی اگه دوباره اومدی
خدا رو شاهد می گیرم شک نکنی عنایته
هر کاری کردی زیر ذره بینِ حق بودی ولی
اگه که رسوا نشدی تا به حالا کرامته
خدا تو رو ببخشه و بازم بری گناه کنی
قسم به ذات کبریا این عملت خیانته
باید که عمری بسوزی شاید که بخشیده بشی
چاره ی درد بخششت پیش خدا سماجته
ماه رمضون که می رسه، شبای جمعه که میاد
جا نمونی از کاروان درِ خونش قیامته
اگه که گریه های تو جواب نداد بگو حسین
ذکر حسین تو این شبا وسیله ی شفاعته
بدون ذکر او دلی عاشق و شیدا نمی شه
موندن پای پرچمش، عاقبتش شهادته
هر زمان افطار خود با آب که وا می کنم
دیده هایم را فقط از اشک دریا می کنم
علت بیچاره گی ام را خودم فهمیده ام
کم سحرها با خدای خویش نجوا می کنم
آن قدر بیچاره هستم می نشینم روز و شب
در گناه افتادن خود را تماشا می کنم
جای این که مایۀ آرامش آقا شوم
با معاصی خون به قلب زار آقا می کنم
هی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی
با خودم دارم چرا این قدر بد تا می کنم؟!
این چنین باشد برایم مرگ خیلی بهتر است
من که می دانم خودم را خوار و رسوا می کنم
با تمام رو سیاهی تا که می گویم حسین
در دل تو باز هم من خویش را جا می کنم
آب می بینم نمی نوشم، لبم می سوزد و
بیشتر یاد لب عطشان سقا می کنم
یاد آن لحظه که هی می گفت مشکم واجب است!
مشک را من می رسانم، کار خود را می کنم
تیرها را با دل و جانم به چشمم می خرم
تا که خود را لایق دیدار زهرا می کنم
با لب تشنه به روی هستی خود پا گذاشت
عاقبت سر را به روی دامن زهرا گذاشت
شده ام به بند غفلت اسیر،هستم از فرط عصیان سر به زیر
به حقّ حضرت نعم الامیر،اجرنا من النّار ِ یا مجیر
اجرنا من النّار ِ یا مجیر…
رمضان ماه ِ باران ِ رحمت،رمضان ماه ِ خوب ِ مغفرت
یا رب به حقّ قرآن و عترت،نگاهی کن به این عبد فقیر
اجرنا من النّار ِ یا مجیر…
ای خدا هستم رو سیاه ِ تو،آمدم در ظلّ ِ پناه ِ تو
از عطر نسیم نگاه تو،بگیرد جان بوی مُشک و عبیر
اجرنا من النّار ِ یا مجیر…
از ازل بر لطف ِ تو دل بستم،مهربان به راه ِ تو نشستم
اگرچه غرق گناهم،هستم ،عاشق آن محبوب ِ بی نظیر
اجرنا من النّار ِ یا مجیر…
الهی حقّ گلهای پرپر،به حقّ شهید ِ گشته بی سر
حسین آن نور ِ چشم ِ پیغمبر،آن که شد بر تنش کفن حصیر
اجرنا من النّار ِ یا مجیر…
مرحبا ای روزه داران مرحبا
ای سراپا نور ایمان مرحبا
چون خدا بیند لبان روزه دار
میکند نزد ملائک افتخار
خوش به حالت ای عزیز روزه دار
ای که هستی دین حق را افتخار
حضرت حق انتخابت کرده است
جزو مشتاقان حسابت کرده است
رمزها در رمضان است، خدا مىداند
برتر از فهم و گمان است، خدا مىداند
لیله القدر، کدامین شب این ماه خداست؟
چه شبى برتر از آن است، خدا مىداند
هر شبى توبه کنیم از گنه و پاک شویم
لیله القدر، همان است، خدا مىداند
موسم بندگى چشم و زبان و گوش است
نه همین صوم دهان است، خدا مىداند
گر نباشد همه اعضاى تو تسلیم خدا
روزهات صرفهى نان است، خدا مىداند
بار عام و همه مهمان خداوند کریم
ماه آزادى جان است، خدا مىداند
سبط اکبر که در این مه متولد گردید
رمز حسن رمضان است، خدا مىداند
زین مه نیمه مه، ماه خدا کامل شد
عید شادى جهان است، خدا مىداند
میزبان است خدا، در مه میلاد حسن
رمز این نکته نهان است، خدا مىداند
کرمش مایه امید گنه کاران شد
یا حسن، ورد (حسان) است، خدا مىداند
خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی کم شدن فاصله ها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟
نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟
خبر آمد که کریم آمد و در واشده است
سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است
اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است
آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم
سجده آرید، خداوند کریمی داریم
ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو
به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو
من پشیمان شده ام؛ نیم نگاهی، العفو
یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو
سائلی را به سر سفره ی خود راه بده
من گدای توأم ای حضرت الله- بده!-
یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست
بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست
گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست
تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست
به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند
ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند
شاعر : امیر عظیمی
مبارک باد آمد ماه روزه
رهت خوش باد، ای همراه روزه
شدم بر بام تا مه را ببینم
که بودم من به جان دلخواه روزه
نظر کردم کلاه از سر بیفتاد
سرم را مست کرد آن شاه روزه
مسلمانان، سرم مست است از آن روز
زهی اقبال و بخت و جاه روزه
بجز این ماه، ماهی هست پنهان
نهان چون ترک در خرگاه روزه
بدان مه ره برد آن کس که آید
درین مه خوش به خرمنگان روزه
رخ چون اطلسش گر زرد گردد
بپوشد خلعت از دیباه روزه
دعاها اندرین مه مستجاب است
فلکها را بدرد آه روزه
چو یوسف ملک مصر عشق گیرد
کسی کو صبر کرد در چاه روزه
سحوری کم زن ای نطق و خمش آن
ز روزه خود شوند آگاه روزه
نماز و روزه و افطار عشق است
سحر خوردن کنار یار عشق است
نه یک بار از کنار خیمه گاهش
گذشتن بل هزاران بار عشق است
شنیدم هاتفی در آسمان گفت
غم دل گر خورد غمخوار عشق است
بیا مهدی که بی تو روزه سخت است
بیا فتح خانه با دلدار عشق است
کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راه
اوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفره اش
وقتی که ماهِ جود و سخا میرسد ز راه
گُل میکند به لب همه دم ذکر یا علی
زیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راه
ماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقی
ماهِ جنون و ماهِ صفا میرسد زِ راه
دستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اش
وقتی گدا به پشتِ گدا میرسد ز راه
امضا کند خدا گذر از نار دم به دم
چون ماهِ توبه ، ماهِ عطا میرسد ز راه
وقتی که ماهِ خوبِ خدا رو کند به ما
فرصت برای ترکِ گناه میرسد ز راه
معلوم میشود که عزیزی به نزدِ حق
وقتی بلا به پشت بلا می رسد ز راه
هر لحظه اش عبادت و هر ساعتش نکو
اوقاتِ سر به سر چو طلا میرسد ز راه
پُر میشود فضای دل از عطر عاشقی
لَا تَقْنَطو بر اهلِ خطا میرسد ز راه
بس کن دگر گناه که گناه سد عاشقی است
الطافِ عاشقانه جدا میرسد ز راه
میترسم از گناه و امیدم به رحمتش
وقتی که ماهِ خوف و رجا میرسد ز راه
ماهِ غمِ علی شهِ لولاک میرسد
یعنی که ماهِ اشک و عزا می رسد ز راه
افطار گر کنی همه دم یادِ لعلِ او
الطافِ سیّدالشهدا می رسد ز راه
گر خوب بندگی کنی ای دل به هر صباح
توفیقِ طوفِ کرب و بلا میرسد ز راه
وقتی به یادِ کرب و بلا بغض میکنی
صدها ملک ز ارض و سما میرسد ز راه
دنیا شود بهشتِ برین شک نکن دمی
وقتی قدومِ شاهِ وفا می رسد ز راه
«عَجِلْ عَلی ظُهُور وَلِیّک » خدای من
پس کی ز کعبه صاحبِ ما میرسد ز راه؟
از آتشت هماره ” بداغی ” شود رها
چون شاهِ دین به روز جزا می رسد ز راه
شاعر : سیروس بداغی
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه ز اغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
میزند بانگ منادی که گنهکار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره میگوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی میگویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
سلامم بر تو ای ماه شریف و ماه بیهمتا
درودم بر تو ای ماه عزیز خالق یکتا
سلامم بر تو ای ماه دعا ای ماه آمرزش
درودم بر تو ای ماه ثنا ای ماه آمرزش
سلامم بر تو ای ماه ورع ای ماه استغفار
درودم بر تو ای ماه نماز و ماه استغفار
سلامم بر تو ای ماه فضیلت ماه آزادی
درودم بر تو ای ماه عزیمت ای مه شادی
سلامم بر تو ای ماه هدایت ای مه ایمان
درودم برتو ای ماه عنایت ای مه سبحان
سلامم بر تو ای ماه تلاوت ای مه فرقان
درودم بر تو ای ماه شهادت ای مه قرآن
سلامم بر تو ای ماه مبارک ماه وعظ و پند
درودم بر تو ای ماه سالک ای مه پیوند
سلامم بر تو ای ماه ولایت ای مه والا
درودم بر تو ای ماه سعادت ای مه رعنا
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا
از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا
نازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش
پله از سلسله دیو دعا کرد مرا
فیض روحالقدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا
من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لایق مکتب فخر النجبا کرد مرا
در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا
دست از دامن این پیک مبارک نکشم
که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا
زین دعاهاست که با این همه بىبرگى و ضعف
در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا
هر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد
کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا
رمضان شهر عشق و عرفان است
رمضان بحر فیض و احسان است
رمــضــــان، مــاه عــتــرت و قــرآن
گــــاه تــــجدید عهد و پیمان است
رمــضــان امــتــــداد جــــاده نــــور
در گذرگاه هــر مــــسلمــان است
رمــضــان چــلچــراغ نـــور افـشان
در شبــستان قلــب انـسان است
مـــاه تــحکــیــم آشنـــایــــىهـــا
مــاه تعــطیل قــهر و حرمان است
مـــاه شـــب زنــدهدارى عـشــاق
مــاه بــیــدار بــاش وجــدان است
مـــاه اشــک و خـروش و ناله و آه
راه برگــشت هــر پــشیمان است
مــــاه آســـایــش قــلــوب بــشــر
مــاه پــالایــش تـــن و جــان است
مــــاه تــسلیــم در بــــر خـــالـــق
مــاه تــمریــن کــار نــیـکــان است
رمضــان چــشمــه عـطــاى خـــدا
ماه عفو و گذشت و غفــران است
رمــضــان رهــنـــمــا و راه گــشــا
بهــر گــم گـشتگان حـیــران است
رمــضــان شــاخسارى از طــوبـى
غرفهاى از بــهشـت رضوان است
رمــضــان بــارگــــاه (بــســم ا…)
جلــوگاه (رحیـم) و (رحمان) است
مــاه تـــحصیــل دانــش و تــقــوى
گــاه تــطهـیــر و راه ایــمـان است
مــــاه اکـــرام عـــتــرت و قـــــرآن
مــــاه اطفــــاء نــــار نــیــران است
عیــــد مســعــود زاد روز حــســن
روز پــر فــیــض نــیــمــه آن است
شــب قــدرش ســلام بــر مــهدى
تــا بــه فـجرش که نور باران است
مـــغــرب آفــتــاب عــمــر عــلـــى
مشــرق مــــاهتــــاب قــرآن است
در چــنین مه که انس و جان یارب
بر سر سفــره تــو مــهــمـان است
نظـــرى ســوى دردمنــدان کــــن
اى کــه نــامـت شفا و درمان است
بــــارالــها بــــه درگــه کــــرمـــت
سائــل خــستــه دل فـراوان است
کشــــور مــــا بــهشت زهــرا شد
بس کــه پــر لاله خــاک ایران است
اى خــــــدا آرزوى ایــــــن امـــــت
جشــن پــیــروزى شــهیــدان است
واى بــر حـال آن کسى که حسان
خــصــم قــرآن و یـار شیطان است
رسید مژده كه سر زد هلال ماه صیام
مه دعا و نیایش مه درود و سلام
دهید مژده تمام گناه كاران را
كه حكم عفو شده از سوی خدا اعلام
مه نماز و مه روزه ماه استغفار
مهی كه پر بود از لطف خاص و رحمت عام
مباد ماه خدا بر تو بگذرد ای دوست
که بهر خود ندهی كار مثبتی انجام
شقی ست آنكه خداوندگار حیّ غفور
ورا نبخشد و گردد مه صیام تمام
چه صبح ها كه نفس ها در آن بود تسبیح
چه لحظه ها كه بود خواب آن ركوع و قیام
به هوش باش كه تقوی نكوترین عمل است
كلام ختم رسل باشد این خجسته پیام
خوشا كسی كه ز افتادگان بگیرد دست
خوشا كسی كه به كار خدا كند اقدام
حلال باد وصال خدا بر آن بنده
كه بگذرد زخطا و حذر كند ز حرام
بكوش بهر نماز و دعا چه روز و چه شب
بخوان كتاب خداوند را چه صبح و چه شام
از آن شراب كه ساقی آن خداوند است
بگیر در عطش روزه و بریز به كام
به یاد تشنگی روز حشر اشك بریز
برای تشنه لب كربلا بسوز مدام
به یاد حنجر خشكیدۀ امام حسین
بنوش آب و بگو با سرشك دیده سلام
اگر گرسنه شدی یاد كن ز طفل حسین
كه بی غذا دل شب خفت در خرابۀ شام
اگر كه دختر نه سالۀ تو روزه گرفت
دم غروب كه از دست می دهد آرام
بسوز و اشك بر آن كودك گرسنه بریز
كه جای نان به سرش سنگ ریخت از لب بام
اگر تلاوت قرآن دلت ربود از دست
به قدر و كوثر و یاسین و زخرف و انعام
بریز اشك بر آن لب كه شد ز چوب كبود
بیار یاد ز بزم شراب و رأس امام
سلام باد بر آن سر كه شد به نیزه بلند
گهی به نخل و گهی در تنور كرد مقام
برای یوسف زهرا بلند گریه كنید
كه از گلوی بریده به شیعه داده پیام
چو آب سرد بنوشید یاد من باشید
كه تشنه كام مرا كشت خصم خون آشام
بزن ز سوز جگر ناله آنچنان “میثم”
که سوز و شور محرم دهی به ماه صیام
استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)
وقتی هلال ماه خدا آشکار شد
ماه خدا، امام زمان روزه دار شد
طوبای خیر و برکت شعبان به گل نشست
قرآن شکوفه داد و زمان بهار شد
ماه ضیافت است بیایید بندگان
امروز سمت بنده خدا بیقرار شد
فرمود مصطفی که در این ماه بندگی
شیطان به دست حضرت رحمان مهار شد
دست کریم، در رمضان عبد می خرد
سی روز روزه ضامنت از دست نار شد
خمس عشر، دعای ابوحمزه و سحر
بنده چقدر محرم پروردگار شد
با ذکر یاعلی و عظیم پس از نماز
ذکر علی علی دلم بیشمار شد
شکر خدا به سفره ی افطار شیعیان
وقت غروب دست حسن نان بیار شد
داغ حسین با عطش روزه گر گرفت
عطشان شدیم، سینه ی ما داغدار شد
لب تشنه بود از فرس افتاد و بعد از او
زینب به روی روی ناقه ی عریان سوار شد
دوباره سفره ی اشک است و فیض ماه خودم
دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم
رسیدم اول کاری که معترف بشوم
نشان به کس ندهم نامه ی سیاه خودم
کسی به جز تو خبردار نیست از حالم
میان محکمه آرم که را گواه خودم ؟
قشون اشک فرستاده ام به درگاهت
ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم
به من تو راه نشان دادی و نفهمیدم
فقط دویدم و رفتم به کوره راه خودم
چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا
چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم
حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم
شدم من عبد فراری و دل بخواه خودم
چه صبر داری و خسته نمی شوی از من
خودم که خسته ام از این همه گناه خودم
تمام ترس من این است مرگ من برسد
که پی نبرده ام آن دم به اشتباه خودم
به دست های خودم ساختم قفس ها را
ببین که حبس شدم در میان چاه خودم
” بجز حسین مرا ملجا و پناهی نیست “
بگو به من که : بیا بنده در پناه خودم
میان قبر بگویم حسین و گریه کنم
دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم
گلچینی از اشعار زیبای ماه رمضان الكريم را برای شما عزیزان در سایت سماتک گردآوری نموده ایم. شعر کوتاه در مورد ماه رمضان بسیار خواندنی و جذاب می باشند چون شاعران معروف و مشهور آنها را سروده اند این شعرها در باب فضیلت این ماه رمضان سروده شده است و بسیار طرفدار و خواهان دارند و امیدواریم مورد توجه شما روزه داران قرار گرفته باشد.