HPV

شعر برای معلم عزیزم

شعرای زیادی تا به امروز حداقل یک متن شعر برای معلم عزیزم سروده اند و برخی از این شعرا نامی بوده و برخی دیگر هم به تازگی وارد صنعت شعرسرایی شده اند. در این بخش علاوه بر چندین قطعه شعر زیبا برای معلم عزیزم کوتاه و بلند، اشعار زیبا در وصف معلم، شعر کوتاه برای قدردانی از معلم، شعر تشکر از معلم ابتدایی و متن شعر عاشقانه برای معلم بلند آماده کرده ایم.

شعر برای معلم عزیزم

مثل تو نیستم
ولی پر از امیدم
معلم عزیزم اِی نازنینم
دلم می خواد همیشه
مثل تو باشم
برای علم و دانش
چون شمع فداشم

***

معلم عزیزم
چقدر تو مهربونی
عزیز من تو مثل
مامان جونم می مونی
هر روز به من یاد می دی
درس و مشق و نقاشی
من از تو یاد می گیرم
درسهای مهربونی

***

شعر معلم عزیزم دوستت دارم

بوسه به دستاش می زنم
بِهش می گم دوستت دارم
روز معلم که می یاد
برای تبریک گفتن
به معلمم گل می دهم
تو یک معلم هستی
دائم به فکر درسی
مهربان و دلسوزی
مانندِ شمع می سوزی
مانند خورشید خانم
فردی روشن گر هستی
بچه ها که خوشحالند
از خوشحالی سر مستند

***

معلم عزیز و مهربونم
نام شما همیشه بر زبونم
بود و نبود من همه فدایت
که بوسه میزنم به خاک پایت
تو سرما و تو گرما در کنارم
تو بوده ای همیشه بی قرارم
تو داری از فرشته ها نشونی
تویی نشونه ای ز مهربونی
یادم دادی خوندن و با نوشتن
شمایی تا ابد تو خاطر من
همیشه بوده چون پدر و مادرم
دست نوازش شما بر سرم
محبت تو پاک و دل نشینه
یه بنده خوب خدا همینه
فقط میگم که ای آموزگارم
از زحمات تو سپاسگزارم
معلم عزیزم دوستت دارم مهربون

***

شعر زیبا برای معلم عزیزم

شعر زیبا برای معلم عزیزم

معلم ای فروغ جاودانی
معلم مهر پاک آسمانی
معلم ای چراغ راه دانش
معلم آیه های مهربانی
مرا از جهل و نادانی رها کن
مرا باعلم و ایمان و خداکن
بیا ای گل تو از گهواره تاگور
مرا باعلم ودانش آشنا کن
دلی شفاف چون آیینه داری
محبت و صفا در سینه داری
اگر داری گهی اخمی به چهره
ولی بی شک دلی بی کینه داری
معلم ای بهار آفرینش
تو هستی افتخارآفرینش
تو هستی گوهر نایاب دریا
عجب دارم زکار آفرینش
تو می خواندی الفبای رشادت
تو گفتی راه ایمان وسعادت
به مردانی که رفتند عاشقانه
تو دادی درس ایثار و شهادت

***

سلام ای معلم عزیزم
که رهنمای زندگانی منی
رفیق دوره ی عزیز کودکی
چراغ دوره ی جوانی منی

تو با کلام گرم و مهربان خود
به من شجاعت و امید می دهی
مرا هراس از غم سیاه نیست
تو مژده های شادی سپید می دهی

سلام ای که در اتاق تنگ درس
دل مرا چو آسمان گشوده ای
به پرتو سواد دیده ی مرا
به راز های این جهان گشوده ای

خدا و مادر و تو و پدر، همه
چهار یار زندگانی منید
به راستی که هرچه دارم از شماست
شما امید جاودانی منید

شاعر: محمود کیانوش

***

شعر کوتاه برای قدردانی از معلم

ای معلم ای سر و پا جان من
ای طلوع مهتاب تابان من
ای که بی تو کوه علم ریزد زمین
ای هستی، ای خورشید تابان سفید
اگر بی تو باشد هم جهان
نخواهم زنده ماند ای روح من
ای که در مقابلت زبانم قاصر است
ای زمین، ای کهکشان، ای کوه علم
جان من، ای هستیم، ای خون من
ای معلم، ای سر و پا، جان من
ای که بی تو بشکند سنگ صبور
ای هستی، ای خورشید تابان سپید
معلم عزیزم قدر تو رو می دونم

***

روز و شب می رفت تا من با زمان احیا شوم
و زمان وعده ی حق وارد دنیا شوم
زندگی آغاز گشت و حس پنهان دلم
می شکفت و چرخ می زد تا که من شیدا شوم
عالمی بود و من و دنیای تاریک و سیاه
لاجرم من در پی شمعی که تا بینا شوم
می شنیدم این ندا را ای که مشتاقی به نور
معرفت آموز تا من بر دلت پیدا شوم
باید اول علم آموزی ز یک نیکو سرشت
از معلم نوری آمد تا که من دانا شوم
ره نشانم داد با نور خودش آموزگار
کاش من هم شاکر از این مهربانی ها شوم

***

شعر برای معلم عزیزم کوتاه

شعر برای معلم عزیزم کوتاه

معلم عزیزم در دبستان
درس ق» می داد یاد بچه ها
واژه ها تکرار می شد یک به یک
قوری و بشقاب و قندان و قطار
شادمان از درس تازه کودکی
روی کاغذ دزدکی چیزی نگاشت
یک الف دنبال آن هم شین و قاف
خواند آن را عشق و اعرابش گذاشت
چون معلم دید آن مرقومه را
بی تامل روی آن خطی کشید

***

ای نشانه ی پاکی
ای امید بیداری
ای معلم خوبم
ای محبت جاری

من اسیر شب بودم
توچراغ راه من
مثل ماه تابیدی
در شب سیاه من

از تو دیدگان من
چون ستاره روشن شد
نکته های شیرینت
شمع روشن من شد

راه زندگانی را
تو به من نشان دادی
شور و عشق و ایمان را
در دلم تو بنهادی

خانه ی دل من شد
جایگاه مهر تو
من همیشه می مانم
در پناه مهر تو

شعر از: علی اصغر نصرتی

***

شعر معلم و شاگرد

از یک کلام جان فزا
صد مرده احیا می کنی
هنگام تعلیم سخن
کار مسیحا می کنی
هر دم که می گویی سخن
جان می دهی ما را به تن
در جان دمیدن در بدن
اعجاز عیسا می کنی
با دانش خود هر زمان
بخشی حیات جاودان
خضری و آب زندگی
در ساغر ما می کنی
دستت چو از گچ شد سپید
آید ید بیضا پدید
یعنی به هنگام عمل
اعجاز موسا می کنی
نوحی و با کشتی خود
ما را به ساحل می بری
چون نا خدایی، با خدا
رو سوی دریا می کنی
موسی یدی، عیسی دمی
فرزند پاک آدمی
در کار آدم پروری
پیغمبری ها می کنی
احمد معلم بوده است
خود این سخن فرموده است
با پیروی از نقش او
نقش خود ایفا می کنی
شغل تو شغل انبیا
گفت تو گفتار خدا
(اقرا به اسم) گویی و
درس خود انشا می کنی
نادان از جان مرده را
و آن کوردل افسرده را
با معجز خود هر دو را
دانا و بینا می کنی
با مهر و با لطف و صفا
دل را تسلی می دهی
با دانش و دین و هنر
جان را مصفا می کنی
بس قوه ها آید به فعل
از قدرت گفتار تو
هر غنچه نشکفته را
چون گل شکوفا می کنی
انسان انسان پروری
گر در حقیقت بنگری
در نقش شاگردان خود
خود را تماشا می کنی
تنها نه با علم وعمل
اندیشه ها می پروری
از عشق در دل های ما
صد شور بر پا می کنی
در پرتو خود ساختی
از ذره ها خورشیدها
هر روز خورشید دیگر
تقدیم دنیا می کنی
هرگز نداری غیر حق
از حق تمنای دگر
گر غیر حق باشد یقین
ترک تمنا می کنی

شعر از : علی مظاهری

***

شعر زیبا در وصف معلم

لحظه های پرنشاط کودکی
می نوشت خانم معلم تند تند
از حساب و از علوم و هندسه
کاش می شد کودکی را دوره کرد
در نگاه گرم و پرنور معلم خیره شد
در کلامش غنچه بود
عشق را با یاد او آغاز کرد
آب آبش را دوباره ساز کرد
یاد وقت مدرسه آغاز زنگ
بچه های پرنشاط و شوخ و شنگ
از معلم، از قلم، از دست او
از محبت تا ابد سرمست او
روزگار مدرسه خوش قصه ایست
پر زشور و شادی و فرزانگی
خاطراتی پرطراوت، با ثمر
قیل و قال مدرسه یادش بخیر
زنگ های عمر ما هر دم گذشت
همچو ساعت های پی در پی به یاد مدرسه
اینک ای استاد، ای آموزگار
هرچه هستم، هر چه دارم، از تو است
از تو دارم ارمغان مدرسه

شعر از: عبد الرضا جلیلیان

***

شعر عاشقانه برای معلم بلند

شعر عاشقانه برای معلم بلند

سلام ای خاطرات کودکی ها
صدای داس و آب و نان و بابا
تو را تا بی نهایت دوست دارم
تو ای زیباترین میراث دنیا
تو یادم داده ای پروانه باشم
برای بچه ها چون سایه باشم
مراتا قله های عشق بردی
تو گفتی باخدا همسایه باشم
تو ای باروح و جان من صمیمی
تو ای آموزگارم، بهترینی
کند در چهره ات گل آشیانه
کلید مشکلات سرزمینی
شکوه دستهایت آسمانی
کلید مخزن گنج الهی
پیمبرگفته من آموزگارم
علی شدبنده ی روح معانی
دوباره دوره کردی کودکی را
دوباره بخش کردی عاشقی را
دوباره قلب من تابی کران رفت
دوباره صرف کردی سادگی را
توای آموزگارم زنده باشی
همیشه خرم وپاینده باشی
گرفتم جان تازه از وجودت
الهی هرکجایی زنده باشی
به نامت نامه راکردم چو آغاز
شدم مانند گل ازغنچه ای باز
چه دلتنگت که بودم من شب وروز
شدم مثل کبوتر شوق پرواز
سرود وشعر را یادم تودادی
غم واندوه بربادم تودادی
زمستان گرچه سرمابودسوزان
حرارت بردل وجانم تو دادی
تو گفتی باعدو باشیم درجنگ
به ما گفتی که دنیا هست نیرنگ
اگرهمت کنی پیروز هستی
مثال داستان چشمه وسنگ
خدایا این من واین نسل فردا
شدم آموزگار قاصدک ها
هرآنچه گفت او من یاد دارم
کنارم باش جان بخشم به گلها

شاعر: عباسعلی جاویدان

***

شعر تشکر از معلم ابتدایی

سپاس، سپاس، معلم سپاس
سلام من به تو ای طلوع جاوید
طلایه دار نور باغبان خورشید
شده جهان من روشن از حضور تو
نگاه من شده جلوه گاه نور تو
بر چهره ات نقش صلابت
لبخند تو صبح سپید است
در سینه ی دریاییت عشق
در چشم بیدارت امید است
شکفته در دلم مهر آسمانیت
همیشه پرفروغ شمع مهربانیت
چراغ راه من علم و دانش تو بود
دلم به یاد تو شعر عاشقی سرود
با سلاح دانش در مسیر دین
رفتی به جنگ تیرگی ها
نقشی کشیدی جاودانه
بر صفحه ی اندیشه ما

دکمه بازگشت به بالا