HPV

شعر عاشقانه برای عشقم

شعر عاشقانه برای عشقم، پلی میان احساسات ناب و عمیقی است که در قلب جریان دارد و کلماتی که بر زبان جاری می شود. عشقی که در وجودمان شعله ور است نیاز به بیانی شاعرانه دارد تا بتواند احساساتی چون عشق، دلتنگی، شوق و امید را به زیباترین شکل ممکن به تصویر بکشد. هر عاشقی در لحظاتی خاص از زندگی اش به دنبال کلماتی می گردد که بتواند عظمت احساسات خود را به محبوبش نشان دهد. شعر زبانی است که می تواند بدون نیاز به توضیح اضافی، همه آنچه در دل می گذرد را به بهترین نحو منتقل کند. در این مقاله سعی کرده ایم مجموعه ای از جدیدترین و زیباترین و بهترین اشعار عاشقانه برای عشق و معشوق را گردآوری کنیم تا بتوانید با استفاده از آن ها عشق و علاقه خود را به شکلی خاص و منحصر به فرد بیان کنید. این اشعار گویای عمیق ترین احساسات عاشقانه هستند و می توانند در لحظاتی خاص از زندگی، زبان دل شما باشند. اگر به دنبال شعرهایی هستید که احساسات رمانتیک و دلبرانه شما به رابطه تان را با کلماتی زیبا و دلنشین توصیف کنند، در ادامه با سماتک همراه باشید.

شعر عاشقانه برای عشقم

بهترین شعر عاشقانه برای عشقم

عشقم هر شب
تو در دنج ترین جای دلم
حک هستی
و من
گوشه ای از چشم تو را
شعر نابی میکنم و
روشنی شب خودم میگردانم

***

عشقم…
مرا به یک عصر بی دغدغه
به کافه های عاشقانه دعوت کن
تا با هُرم نفس هایت
عشق را در حاشیه دفتر زندگی ام
عاشقانه نقاشی کنم

***

زندگی یعنی همین حالا در کنار تو
یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا
زندگی یعنی نگاه تو،
کوک کردن قلبم با صدای تو
که میگی عشقم عاشقتم

***

عشقم …
یک آسمان علاقه را نذر چشمانت می کنم
تا بدانی پر از دوست داشتنِ توأم
و تو بی نهایت ترین نهایتِ زندگی منی
دوستت دارم عزیزم

***

ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست…
زندگی از تو و مرگم از توست!
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و در این راه تباه…
عاقبت هستی خود را دادم

***

زیباترین شعر عاشقانه برای عشقم

زیباترین شعر عاشقانه برای عشقم

عاشقی چه بزنگاه قشنگی شده است
وقت گل کردن احساس دل خیلی هاست…!

***

توی قلبم، تو تپش قلبمی
توی ذهنم، تو افکارمی عشقم
توی زندگیم، تو دلیل زندگیمی

***

بوسه هایم را نثار قلب مهربانت می کنم
تکیه گاهم باش سایبانت می شوم
بگذار لحظاتم با تو رنگ آمیزی شود عشقم

***

لازم نیست مرا دوست داشته باشی
من خودمان را دونفره دوست دارم

***

چه عاشقانه ای خواهد شد
وقتی نگاه در نگاه تو
نفس در نفس های تو
در آغوشی پر از عطر تن تو
آرام بگویم عاشقتم عشقم

***

شعر عاشقانه برای عشقم کوتاه

شعر عاشقانه برای عشقم کوتاه

کاش از عمر شبی تا به سحر
چون مهتاب شبنم زلف تو را
نوشم و خوابم نبرد

***

عشقم …
من تو را از بین صدها گل جدا کردم

***

گرچه سخت باوری، اما!
مست چشمان توأم …
باور کن

***

عشقم…
به چه منطقی بگم؟
که برای من خدایی!!!

***

با تو…
صفر عاشقی امشب هم
یک شب خاص و رویاییست

***

روی ماهت به شب تیره
چو مهتاب من است
ماه رویت صنما چون
مه شب تاب من است….

***

وقت بیداریِ من دیده
ز بس دیده تو را
زان سبب روی تو مهمان
شبِ خواب من است…

***

غروب را با غزلِ چشم تو
می نوشم و باز مثل هر روز
تو در همه شعرم هستی

***

ظهر است و دلم هوای رویت کرده
تا شب چه کند، دلی که خویت کرده

***

هر روز و شبم فقط تو را می خواهد
عاشق شده مست و میل کویت کرده

***

شعر عاشقانه برای عشقم جدید

شعر عاشقانه برای عشقم جدید

عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش می برد به زاری و خوش زار می کشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار می کشد

***

صبا ز طره ی جانان من چه می خواهی
ز روزگار پریشان من چه می خواهی ؟
دلم ببردی و گویی که جان بیار ای دوست
به حیرتم که تو از جان من چه می خواهی

***

صبح آمده غمهای جهان دور بریز
در نغمه ی هر پرنده ای شور بریز
لبخند بزن، سلام کن با گل سرخ
خورشید من (عشقم)، از پنجره ات نور بریز

***

تا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند
چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند

***

شد، شد…
نشد، بشین بغل دستم،
برات چایی بریزم قربون چشات!
غصه هاتم نصف نصف!
خب؟!

***

شعر عاشقانه برای عشقم طولانی

شعر عاشقانه برای عشقم طولانی

قلم بنویس دردم را، هوای قلب سردم را
بگو با آینه آرام، دلیل روی زردم را

قلم بنویس عشقم را، چرای سرنوشتم را
مشخص کن برای من، جهنم یا بهشتم را

قلم بنویس هجران را، غم دوری زیاران را
زشرح آن جفاکاری، که زخمی کرده پیمان را

قلم بنویس حالم را، به شبها گریه کارم را
نباشد مونسی جز غم، به اسب عمر سوارم را

قلم بنویس آهم را، شکسته شاخسارم را
بهاری که به یغما رفت، چرای اعتمادم را

قلم بنویس امیدم را، دلیل نا امیدم را
چرا فصل جوانی و، ببین موی سفیدم را

قلم بنویس صبرم را، دلیل تیره ابرم را
چرا سنگ صبور غم، بخواند شعر ماتم را

***

با نگاهت عاشقم کردی، دلم دیوانه شد
خنده بر لب شاعرم کردی دلم دیوانه شد

گفتم آیا می شود با یک نگاه عاشق شوم ؟؟
خنده بر این پرسشم کردی دلم، دیوانه شد

من نگاه آخرت را عشق معنا می کنم
ای زلیخا یوسفم کردی دلم دیوانه شد

با نگاهت چشم من مشتاق باران می شود
ای تو باران نرگسم کردی دلم دیوانه شد

من بهارم یک به یک از بودنم کم می شود
بگذر از این، عاقلم کردی دلم دیوانه شد

***

چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
تا درد عاشقی نچشد مرد مرد نیست

آغاز عشق یک نظرش با حلاوتست
انجام عشق جز غم و جز آه سرد نیست

عشق آتشی ست در دل و آبی ست در دو چشم
با هر که عشق جفت ست زین هر دو فرد نیست

شهدیست با شرنگ و نشاطی ست با تعب
داروی دردناکست آنرا که درد نیست

آنکس که عشق بازد و جهان بازد و جهان
بنمای عاشقی که رخ از عشق زرد نیست

***

و دیگر جوان نمی شوم
نه به وعده ی عشق
و نه به وعده ی چشمان تو

و دیگر به شوق نمی آیم
نه در بازی باد
و نه در رقص گیسوان تو

چه نامرادی تلخی!

ودریغا…
چه تلخ تلخ فرو میریزم
با سنگینی این غربت عمیق
در سرزمین اجدادی خویش

و دریغا…
چه عطشناک و پریشان پیر می شوم
در بارش این گستره ی تشویش
در خانه ی خورشید ها و خاطره ها

***

بعد مدت ها که آمد مثل من عاشق نبود
گرچه عاشق بود اما عاشق سابق نبود
یا برایش مثل یک بازیچه بودم یا که این
مرد شاعر، دختر چون ماه را لایق نبود
دوستش دارم هنوز و دوستش دارد ولی
حیف با من هیچ گاهی نازنین صادق نبود
از همان اول اگر می گفت حالا یحتمل
مرد شاعر این همه وارونه و دل دق نبود
از همان اول اگر می گفت عاشق هست حال
شاعر این عاشقانه همدم هق هق نبود
از همان اول اگر می گفت عشق اش نیستم
قلب من هم احتمالن مثل الآن شق نبود
از همان اول اگر می گفت میرفتم کنار
گرچه عاشق بود شاعر، لیک بی منطق نبود
حال من مثل کسی می ماند آن گاهی که در
بین اقیانوس ماند و پیش او قایق نبود
عشق دزدی را بلد بودم ولی افسوس که
مثل مرد ایده آل اش نام من سارق نبود

***

شعر عاشقانه برای عشقم غمگین

بعد از رفتن تو…
هر غروب تلخ و غمگین
چشمانم نمناک و بارانی ست
و هر بار مثل تکه ابری
تو را پشت دلتنگی هایم
پنهان میکنم
تا کسی در اشکهایم
تو را نبیند…

***

اونقدر دوستت دارم
که پروانه ها گیج میشن
گل ها تعجب میکنن
و بارون تو دلش غم میافته
آخه دنیای منی عشقم

***

غم نداشتن گرمی دستان مردانه ات
در هوای خنک اول صبح
بدترین حال جهان است عشقم

***

خسته ام فردا نگاهت را برایم پست کن
یک بغل حال و هوایت را برایم پست کن
گوشم از آواز غمگین سکوت شب پراست
لطفا آن لحن صدایت را برایم پست کن

***

غمگین نباش عشقم …
چرا که خوشبختی می تواند
از درون تلخ ترین روزهای زندگی،
زاده شود …

***

شعر خیلی عاشقانه برای عشقم

شعر خیلی عاشقانه برای عشقم

سلام من
به آن پرنده سپیده و شادمان
که در سپیده با نسیم
ترانه ساز می شود

***

منم آن دربه در کوچه ی عشقی که هنوز
وسط خاطره ی کوچه ی دل محبوسم
شوق دیدار تو دارد، دل بی خانه ی من
از سر ذوق به هر گل که رسم، می بوسم

***

آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو می رود نوروزست
دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروزست

***

تا قصه ی ما در دهن مرد و زن است
تا نامه رسان عشق ما، شعر من است
آتش نزنی به هستی ام، چون عمریست
از عشق تو کار من و دل، سوختن است

***

جانم خیال شد به خیال خیال دوست
دل بیقرار گشت به عشق وصال دوست
هر کس به آرزوی جمالست در جهان
مائیم و آرزوی خیال جمال دوست

***

دوبیتی های عاشقانه برای عشقم

گویند کز این جهان مگر شادم من
یا خود ز عدم برای این زادم من

مقصود من از هر دو جهان وصل تو بود
ور نه ز وجود و عدم آزادم من

***

خوشا آن دل، که دلدارش تو گردی
خوشا جانی، که جانانش تو باشی

خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی

***

من مهر تو بر تارک افلاک نهم
دست ستمت، بر دل غمناک نهم

هر جا که تو بر روی زمین پای نهی
پنهان بروم، دیده بر آن خاک نهم

***

به کوی عشق منه بی دلیلِ راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

فغان که در طلب گنج نامه ی مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد

***

خورشید رُخت، ملک جهان میبخشد
دُرّ سخنت، گنج نهان میبخشد

صد جان یابم از غم عشقت هر روز
گویی که غم عشق تو جان میبخشد

دکمه بازگشت به بالا