دختر مشهدی که چندین بار بیوه شد زندگی دختران و پسران زیادی در این دوره به علت دخالت های بیجای خانواده ها از هم پاشیده و نابود میشود. این بار داستان دختری را خواهیم شنید که اسیر دو مرد نالایق شد و دوبار شکست در زندگی اش، او را تا مرز نابودی و تباهی کشانده است…
ازدواج من و پسردایی ام در دوران عقد به طلاق انجامید. دخالتهای زن دایی و لج بازی های مادرم، علت اصلی این طلاق بود.
با این شکست سنگین عاطفی، دانشگاه را رها کردم و به مشهد آمدم. در اینجا زندگی جدیدی را کنار خواهرم شروع کردم. در ترم اول یکی از همکلاسیهایم به نام حامد به خواستگاریام آمد؛ اما خانوادهام راضی نبودند، ولی من میگفتم هر چه زودتر و از لج زن دایی هم که شده باید سروسامان بگیرم.
در این شرایط ازدواج کردم، با حمایتهای مالی پدرم صاحب زندگی آبرومندانهای شدم؛ ولی شوهرم قدر نمیدانست، وقتی میدید خانوادهام به او باج میدهند، از این شرایط سوء استفاده میکرد. حتی قرار شد در شرکت شوهر خواهرم مشغول به کار شود؛ ولی یکی در میان سر کار میرفت و با کوچک ترین مسئلهای هم سرکوفت میزد که تو بیوه بودی و… .
متاسفانه حواس حامد به زندگی قشنگ مان نبود. او فساد اخلاقی داشت و چند بار به او تذکر دادم و از او خواستم خودش را اصلاح کند. از دوست جون جونی اش کمک خواستم، میگفت:
با زنی معتاد رابطه دارد و قرار شد از طریق شبکه های اجتماعی آمار کارهای حامد را بدهد. ادامه این ارتباط موجب شد تا با او قرار ملاقاتی بگذارم که حامد و پدرش ما را با یکدیگر درون خودروی دوستش دیدند و همین شد که مهر طلاق دوباره شناسنامهام را سیاه کرد. من یک سال خودم را در خانه زندانی کردم و حالم خیلی بد بود. حالا با اصرار خواهرم به مرکز مشاوره پلیس آمدهام.