شعر آتش نشانی ۱۲۵ | شعر زیبا در مورد آتش نشان
شعر زیبا در مورد آتش نشان
شعر آتش نشانی ۱۲۵ کودکانه به همراه مجموعه بهترین شعر زیبا در مورد آتش نشان ها را به مناسبت فرارسیدن هفتم مهر ماه در ادامه این بخش تقدیم حضور شما سروران و کودکان می کنیم. شعر شماره آتش نشانی و شعر آتش نشان ۱۲۵ برای مهدکودک و پیش دبستانی است و همچنین در این بخش شعر کودکانه آتش نشانی بله بله، زیباترین شعر کوتاه کودکانه آتش نشانی، شعر مردان آتش نشان دلاورو با ایمان، شعر آتش نشان خوبم زود باش بیا به خونم و شعر آتش نشان برای مهدکودک را خواهید خواند.
در آتش سوختی و ساختی افسانهای دیگر
میان شعلهای دیگر، شدی پروانهای دیگر
بسوزیم و بسازیم ، این قرارِ قصه بود، اما
تو میسوزی و میسازند خانها، خانهای دیگر
دوباره اشک میباریم و میآید به گوش از دور
صدای جغدها این بار از ویرانهای دیگر
سخنها، نوشداروهای بعد از مرگ سهرابند
بیاید کاش تدبیری کُند، فرزانهای دیگر
اگر دیدی، به عاقلها بگو که چارهای باید
که در این چاه، سنگ انداخته، دیوانهای دیگر
من از بیگانگان نالیدهام اما بگو این زخم،
از آنِ آشنایی بود یا بیگانهای دیگر؟
کبوتر سوخت، شاید تا رسد سودی به صیادی
که اینجا دامِ دیگر پهن کرد و دانهای دیگر
کمی ای کاش انسانتر شویم، ای کاش برخیزیم
از این آوارها، با غیرت مردانهای دیگر
من امشب معنیات را ای پدر! احساس کردم که
نمییابم برای اشکهایم شانهای، دیگر
شهیدی؛ شعلهها این را شهادت دادهاند، ای مرد!
تو از آتش به جنت میرسی، … پروانهای، دیگر
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
شعر آتش نشانی ۱۲۵
در این بخش زیباترین شعر آتش نشانی ۱۲۵ را خواهید خواند که یکی از پرطرفدارترین شعرهای کودکانه در مورد آتش نشان های عزیزمان است و تقدیم به این عزیزان و کارکنان آتش نشانی صد و بیست و پنج می کنیم:
آهای آهای بچه ها
حتی شما بزرگا
چند تا شماره اینجاست باید بلد باشیم همه جا
نباید از یاد بره تک تک این عددها
بیاین با هم حفظ کنیم
واسه روز مبادا
آتش نشانی چنده ؟
یکصد و بیست و پنجه
حفظ کردن این عدد ،
مثل یه دونه گنجه
آخه تو هر حادثه
آتش نشان می دونه
چیکار کنه تا کسی
توی خطر نمونه
حالا با من تکرار کن
شماره اونها رو ١و٢و۵ ١٢۵
شعر کودکانه آتش نشانی بله بله
آتش نشانی، بله بله بله، آتش نشانی، بله، بله، آتش گرفتم
افتادم از پا، با ناتوانی، آتش گرفتم
برقی زد و من، زین برق آنی، آتش گرفتم، عجب!
خونسردی خود را گر می توانی، از کف مده، فوراً بگو نشانی
نشانی خود را بگو که آید، ماشین و مأمور آتش نشانی
الو، خانم، نشانی تون کجاست؟، الو الو، خانم نشانی تون را بدین
آ… از من نپرس بی ثمر، نام و نشانم، افتاده آتش از کجا بر دل ندانم
یکباره از این سوز نهانی، آتش گرفتم
آتش نشانی، بله بله بله، آتش نشانی، بله، آتش گرفتم، عجب!
افتادم از پا، با ناتوانی، آتش گرفتم
برقی زد و من، زین برق آنی، آتش گرفتم
این آتش عشق، این برق جانسوز، جان تو را کند، سوزد شب و روز
در دل نهان کن، با کس مگو راز، رو، سوز و ساز از پروانه آموز
آتش نشانی، بله بله، آتش نشانی، بله بله بله، آتش گرفتم
آتش نشانی، بله، آتش نشانی، بله بله، آتش گرفتم، عجب!
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
چرخ گوشت هم خطر داره
برا بچه ها ضرر داره
روشن بشه چرخ میکنه
انگشتتا قطع میکنه
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
شعر مردان آتش نشان دلاورو با ایمان
مردان آتش نشان
دلاور با ایمان
اگر شوند با خبر
که در یک نقطه شهر
آتیش گرفته جایی
تا دیده را گشایی
آژیر کشان می آیند
تا که خاموش نمایند
حالا با ما تکرار کن
شماره اونها رو
۱۲۵
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
آژیر آژیر آژیر کشون
آتش نشان مهربون
باز اومده تو خیابون
باید نباشیم نگرون
قهرمانه همیشه
دشمنه با آتیشه
با ماشینش تندو زود
میره تو آتیش و دود
شیلنگ آورده اینجا
آب میپاشه به هر جا
تا که خاموش کنه زود
نمونه آتیشو دود
آتشنشان مهربونه
فرشته ای از آسمونه
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
شعر آتش نشان برای مهدکودک
وقتی میگیره آتیش
تو شهر ما مکانی
سریع میاد یه ماشین
که هست آتش نشانی
مامور آتش نشان
ببین چقدر زرنگه
هرجا بگیره آتیش
با شعله ها می جنگه
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
شعر زیبای آتش نشانی برای کودکان
من یه آتش نشانم
آتش باشد نشانم
جنگ میکنم با آتیش
تا نزنه تو را نیش
آتش از من مبترسه
مرا میبینه میلرزه
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
گُر گُر گُر آتیش گرفته جایی
یکی تو آب افتاده مثل ماهی
یکی بازم پاش توی چاله گیره
بابای علی دست اونو میگیره
بابای علی ، آقای آتش نشانه
همه میگن باباش یه قهرمانه
همه میگن خیلی شجاع باباش
میگن: علی! همیشه مثل اون باش
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
شعر آتش نشان خوبم زود باش بیا به خونم
آتش نشان خوبم
زودباش بیا به خونم
خونم گرفته آتیش
بیا به این نشونم
در حال بازی بودم
بخاری را ندیدم
زدم زیر بخاری
خونم گرفته آتیش
کار بدی که کردم
تو خونه بازی کردم
بچه ی خوب دانا
باید اینو بدونه
بازی ما بچّه ها
توی حیاط خونه
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
هم با محبت هم مهربان است
آن مرد خوشرو آتش نشان است
از آتش و دود هرگز نترسید
از دیدن آن برخود نلرزید
در شعله ها هست آن مرد بیدار
پروردگارا او را نگهدار
شعر شماره آتش نشانی
آتیش آتیش آتیش گرفته اونجا
کمک کنید به هرکی رفته اونجا
آقای آتش نشان دشمن مشکلاته
هرکجا آتیش دیدی بدون که اون باهاته
شماره اداره یکصد و بیست و پنجه
همه با هم بخونیم شماره رو دوباره ۱۲۵
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
در این امتحان بذل جان را ببینید
گلافشانی ارغوان را ببینید
فرو ریخت دلهای عشاق، افسوس
شکست دل و استخوان را ببینید
ندیدید اگر درد پیدای ما را
کنون داغهای نهان را ببینید
بجز جامه شعله بر تن نکردند
دلیران، یلان، عاشقان را ببینید
شب حمله بر خصم دون را که دیدید
دوباره شب امتحان را ببینید
اگر شور غواصها را ندیدید
شهیدان آتش نشان را ببینید
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
شعر در وصف آتش نشان
برجی نشست و قامت تهران خمیده شد
اسباب غم، دوباره سر سفره چیده شد
فریاد آتش است، به هر جا که میروی
چندین فرشته بین مه و دود دیده شد
جانم به لب رسیده و برگشته در تنم،
مُجری که ذرهذره بخواند نوشته را :
چنگال پیر و سنگی این برج، همچنان
محکم گرفته بال و پر سی فرشته را!
دیشب میان خواب تو را دیدم و فقط
گفتی: «صدای سوختنم را شنیدهای؟»
صبحی که چکمههای تو را واکس میزدم
گفتی «عزیز من تو فقط خواب دیدهای»!
دیدی خودت که خواب من اینبار چپ نبود
خاموش میشوی و به تو زنگ میزنم
با هر دقیقهای که جوابی نمیدهی
محکم به شیشۀ دل خود سنگ میزنم
«مادر! ببخش از پسرت، پیرهن فقط…
خواهر! ببخش… با خبری تلخ آمدم
تازه عروسِ حادثه! شرمندهام اگر
با این خبر مراسمتان را به هم زدم…»
باور نمیکنم خبری را که داده است!
با حجم گریه میرود اما نمیروم…
همکار توست، پس تو کجایی که نیستی؟
من تا نبینمت که از اینجا نمیروم!
مادر نشسته روی زمین داد میزند:
دیدی دوباره یوسفم از چاه برنگشت؟
دیدی سیاوشم وسط شعله مانده است؟
دیدی کسی سلامت از این راه برنگشت؟
مردم! سلام… با خبری تازه آمدم
ققنوسهای قصۀ تهران نمُردهاند
ما مُردهایم و مردمِ دور از بلا، که باز
مثل همیشه از بدن مُرده خوردهاند!
آقای بیملاحظۀ دوربینبهدست!
کافی نبود آنهمه اخبار سرزده؟
این سوژهای که مرکز عکاسیات شده
از زیر چوب و آجر و تیرآهن آمده!
پروانههای عاشق از اینجا نرفتهاند!
این عشق جاودانه که حاشا نمیشود!
آتش بگیر تا که ببینی چه میکشم
احساس سوختن به تماشا نمیشود
حتما بخوانید: نقاشی کودکانه در مورد روز آتش نشانی
شعر کوتاه کودکانه آتش نشانی
می سوزد از فراق شما باغبان هنوز
در سوگ داغ بیست گل ارغوان هنوز
سنگین شده است بغض و نفس ها به سینه ها
آتش زبانه می زند از عشقتان هنوز
آوار درد ریخته بر سینه هایمان
از چشم شهر می چکد اشک روان هنوز
مادر سوال می کند از یوسفش … بگو …
دارد امید دیدن سروی جوان هنوز
در لا به لای آن همه آوار و زخم و درد
خاکستری بجاست از آن قهرمان هنوز ؟
چشم انتظار آمدنت بود دخترک…
شاید نشسته کنجی از این بی کران هنوز
با لحظه لحظه سوختنت شعله می کشد
سر تا سر وجود وطن بی امان هنوز
اینگونه پر کشیدنت اصلا عجیب نیست
دلداده ای به غربت یاسی کمان هنوز
می خواستی مدافع زینب شوی …؟ شدی…
هستی مدافع حرم عمه جان هنوز
داری دفاع می کنی از مردمان شهر
با بالهای سوخته ات بی گمان هنوز
جسمت اسیر آتش و آوار و زخم هاست
روحت رها و مست سوی کهکشان هنوز
پرواز کن که حق تو بغض قفس نبود
پرواز کن که منتظر است آسمان هنوز
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
شعر آتش نشان ۱۲۵
یکی بگه به ماها
چی چی شده اون جاها
صدای داد و قاله
اینجا موندن محاله
آهای آهای آتیش آتیش
برو کنار نگیری آتیش
یکی داره زنگ میزنه
الو الو ۱۲۵
آقای آتش نشان
خودت رو زود برسان
شعر کودکانه در مورد آتش نشانی ۱۲۵ را در این بخش خوانید که توصیه می کنیم از شعر زیبا در مورد آتش نشان ۱۲۵ کودکانه برای مهدکودک و مقالات درباره آتش نشان های عزیز دیدن بفرمایید.