متن روضه شب عاشورا | متن شعر روضه شب عاشورا

متن روضه شب عاشورا به همراه زیباترین متن شعر روضه شب عاشورا را در ادامه این بخش از سایت سماتک می خوانید. شب عاشورا شامگاه نهمین روز از ماه محرم است که فردای آن، روز عاشورا است. امام حسین علیه السلام در این شب با یارانش سخن گفت و آنان را باوفاترین یاران خواند و آنان نیز در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند. در مجالس عزاداری در شب عاشورا، وقایعی که در این شب در خیمهگاه امام حسین (ع) رخ داده است، بازگو میشود و در ادامه 3 متن روضه شب عاشورای حسینی را می خوانید.
متن روضه شب عاشورا
نمیشه باورم که وقت رفتنه
تموم این سفر بارش رو شونۀ منه
امشب دسته جمعی باید روضه بخونیم .. باورت میشه دههی محرم تموم شد؟ باورت میشه فردا سر اربابِ ما مثل این ساعت تو تنور خولیِ؟! حالا بمیریم هم کمه ..
نمیشه باورم که وقت رفتنه
تموم این سفر بارش رو شونهی منه
کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری
باید جوابتُ، با نفسم بدم
بدون من نرو، تورو به کی قسم بدم؟!
قرارمون چیشد! که بی قرار هم باشیم
حسین هرچی که پیش اومد باید کنار هم باشیم
کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری
من رویِ خاکُ تو، سوار مرکبی
من توی قلبِ تو، اما تو چشم زینبی
آهستهتر برو، بذار منم باهات بیام
حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام
کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری
یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی
شب حرف زدن نیست فقط شب زمزمه است شب زبان حال و ناله است
یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی
کاشکی پشتِ خیمه شیرخوار نداشتی
من بمیرم که علمدار نداشتی
یار نداشتی رمقی برای پیکار نداشتی
جز حرم غصهای انگار نداشتی
من بمیرم که علمدار نداشتی
کار از کار گذشت.
مرکب از تنِ تو هربار گذشت ..
یار نداشتی کفنی غیر همین خار نداشتی
حتی با زخم تنت کار نداشتی
پیرُهن نداشتی دستار نداشتی
یار نداشتی، ولی این غصه رواین بار نداشتی
یارِ بین در و دیوار نداشتی
تیر و نیزه بودُ مسمار نداشتی
کار از کار گذشت
قصه بین در و دیوار گذشت
روضه با داغیِ مسمار گذشت ..
فردا وقتی تیر و تو قلبش زدن، هر کاری کرد تیرُ از رو به رو در بیاره نشد .. اربابِ ما رو اسب خم شد .. تیر و از کمر در آورد .. از سینه مثل ناودون خون میریخت .. دو دستی خون هارو به محاسنش میمالید .. چی زیر لب میگفت، میگفت منو امروز نکشتن .. من کشتۀ روز دوشنبه ام .. (کدوم دوشنبه؟) منو اون روزی کشتن، که مادرم باردار رفت پشت در .. یکی نگفت این دختر رسول خدا هست ..
سر نداشتی تشنه بودیُ برادر نداشتی
جایِ سالمی تو پیکر نداشتی
من بمیرم که تو مادر نداشتی
سر نداشتی بینِ لشکر بودی لشکر نداشتی
بال و پر زدی، ولی پر نداشتی
کاشکی تو خرابه دختر نداشتی
دیگه از فردا روضهها تمومه از فردا این روضهها شروع میشه خودتونُ آماده کنید …
کار از کار گذشت
زینب از میون انظار گذشت
از سر کوچه و بازار گذشت
چی برات روضه بخونم شب عاشورا .. از وداع بگم؟! امشب از اون شباست که به هر چشمی اشک نمیدن شاید شبای دیگه اشک داشته باشی، اما شب عاشورا شب سنگینیِ اگه اشکم نداری یه آه بکش .. دستتُ بذار روسرت به یاد اون ساعتی که زینب دستشُ رو سرش گذاشت ..
با خواهر وداع کرد، با پسر وداع کرد، با زنها وداع کرد، با شهدا وداع کرد با اصحاب وداع کرد حالا میخواد بره میدان؛ یک مرتبه دید ذوالجناح حرکت نمیکنه .. آخرین باری که ذوالجناح حرکت نکرده بود برا هفت هشت روز قبل بود روز دوم وقتی قافله رسید کربلا دید ذوالجناح حرکت نمیکنه، وقتی سوال کرد اسبُ عوض کرد فهمید اینجا همون کربلا ست .. باید همینجا بمونیم ..
فردا هم ذوالجناح حرکت نکرد .. یک نگاه کرد دید با همه خداحافظی کرده الا دختر .. بیا پایین بابا .. کارت دارم بابا .. بی خداحافظی میخوای بری .. یه عمو بی خداحافظی رفت ما بیچاره شدیم تو دیگه بی خداحافظی نرو بیا پایین .. اومد پایین از اسب نشست رو زمین دخترُ بغل کرد آروم در گوشش گفت بابا یه دست رو سرم میکشی ..! بابا یه بار منو میبوسی ..! آروم دست کشید روی سر سکینه .. انگشتر بابا رو حس کرد این بمونه تو ذهنت کار دارم.
اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد
بزرگی کن ببوس این دخترِ کوچکتر خود را
به دنبال مسافر آب میریزند معذورم
کنون ریزم به پایت آبِ چشمان خود را
بابا از اسب آوردمت پایین یه سوال دارم این دختر چقدر سوال داره الله اکبر یه سوال از بابا پرسید صدای گریهی بابا بلند شد صدا زد بابا من بدرقه زیاد دیدم، خداحافظی زیاد دیدم، معمولا تو بدرقه و وداع پیشانی رو میبوسن، صورتُ میبوسن، شونه هارو میبوسن .. بابا من یه صحنه دیدم:
زِ دورادور میدیدم گلویت عمه میبوسد
مگر آماده کردی بهر خنجر حنجرت را
بغلش کرد، لاتحرقی قلبی بدمعک حسرت .. دخترم اینجوری با قلب بابات بازی نکن بغلش کرد آرومش کرد نوازشش کرد .. این دختر سه تا سوال دیگه هم پرسیده روضهی من همین سه تا سواله …
یه سوالش این بود بابا چرا عمه زیر گلوتُ بوسید؟! یه سوالم از بابا پرسیده صدا زد بابا این عمی العباس؟!.. بابا عموم کجاس؟!.. دیگه روضه معلومه جوابش معلومه من میگذرم .. یه سوال دیگه از ذوالجناح پرسید فردا، سوال از ذوالجناحش کِی بود؟ ” وقتی اسب بی صاحب اومد جلو درِ خیمه، اومد سر اسبُ بغل کرد یه سوال کرد، ذوالجناح بابام که میرفت لباش ترک ترک داشت .. بابام که میرفت تشنه بود .. جگرش آتش گرفته بود .. یه سوال دارم کسی بابامُ سیراب کرد یا نه؟!.. ذوالجناح کسی به بابام آب داد یا نه؟!.. (یه سوال دیگه مونده هرکی طاقت داره بشنوه) پس یه سوال از بابا پرسید عموم کجاس؟ یه سوال از ذوالجناح پرسید بابام تشنه بود بابامو سیراب کردن یا نه؟! یه سوالم از عمه پرسید چی پرسید!
اومد تو گودال قتلگاه نگاه کرد، دید عمه ش یه بدنِ برهنه و بی سرُ بغل کرده .. هی رگاشُ میبوسه .. هی دست و پاشو میبوسه .. یه سوال کرد عمه این بدن کیه؟!.. عمش بدون درنگ، صدا زد دخترم این بدن بابات حسینِ .. خودشو انداخت رو بدن … حسین …
دختری که بهانه بگیره، دختری که بابا از دست بده، دختری که داغ ببینه، چجوری آرومش میکنن؟! مثه این صحنه مدینه تکرار شد .. اونجام یه دختری خودشُ انداخت رو بدن .. اونجا ناله بلند شد از آسمونیا، علی آسمونیا طاقت ندارن زینبُ بردار حسینُ بردار .. امیرالمومنین اومد نوازش کنان آروم بچه هارو برداشت ..، اما فردا .. کسی دختر حسینُ نوازش نداد .. من عربیشُ بگم بسه، دیگه فارسیشُ نگم:
«إجتمعت عده من العراب فجروها عن جسد ابیها» .. حسین …
دستتُ بیار بالا، شب احیاست، شبِ عاشوراست یه جوری بگو صدات برسه کربلا بلند بگو یا حسین.
متن شعر روضه شب عاشورا
آی بمیرم،ای کاش یکی به جای دستای زینب چشمای زینب و میبست، این منظرهها رو نمیدید، آخ تا رسید کنار گودال قتلگاه، هر چی صدا زد، دادش جواب زینب و بده، حسین چشما رو باز نکرد، تا قسم داد حسین جان، جان مادرم، چشمای خون گرفته رو باز کرد، زینب برگرد برو به خیمه، میگه دیدم زینب داره میره، اما عقب عقب میره، هی به سر میزنه، هی فریاد میزنه، حسینم و دارن میکشند، أَمَا فِیکمْ مُسْلِمٌ؟ یه مسلمون بین شما پیدا نمیشه؟ آی بمیرم، نانجیب روی زینب و زمین زد، گفت:مگه نمیبینی حسین و دارن میکشند، گفت:کار حسین و زودتر تموم کنید، یه وقت زینب ببینه، سری به نیزه، اگه این روضه یه شب در سال جا داشته باشه بخونی امشبه، وقتی شام غریبانیه، بی بی زینب زیر این خیمه نیم سوختهها خوابش برد، عجب خوابیدنی، خواب به چشمش اومد یا نه، بی بی بیهوش رو زمین اوفتاد، این بچهها سرشون رو دامن بی بی، همه از حال رفتند، یه وقت در عالم رؤیا حضرت زهرا سلام الله علیها رو در خواب دید، مادر اومدی، اما دیر اومدی، یه جمله رو میخوام عرض کنم، گفت زینب جان، من از صبح اینجا بودم، خودم همهی منظرهها رو دیدم، اونوقتی که میخواست سر از بدن حسین جدا کنه، سر رو دامن خودم، هر چی فریاد زدم، بُنَیَّ.
حدود ساعت سه، من عقیله دختر حیدر
چنان مرغی که پرپر میزند، بر خاک و خاکستر
حدود ساعت سه، من پریشان آمدم با سر.
ولی مثل همیشه باز از من زودتر مادر
حدود ساعت سه، دیدمت بر خاک و خاکستر.
ولی عریان نه پیراهن نه عمامه، نه انگشتر
آنطرف از دور دیدم سارقی کرده کمین
چشم دارد او به انگشتر به خیلی چیزها
جا گرفته روی سینه آن سگ حار از قفا
میزند هی ضربه بر حنجر به خیلی چیزها
کاش تنها آن حرامی با گلویت کار داشت
میخورد این تیزی خنجر به خیلی چیزها
با قد خم مادرت آمد عیادت کردهای یاد پهلو
یاد میخ در به خیلی چیزها
داخل گودال حالش را رعایت میکنی.
چون که حساس است مادر به خیلی چیزها
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
شب عاشوراست امشب، کربلا غوغاست امشب
چه خبره امشب تو خیمه ها، آی، نوکرا، فداییهای ابی عبدالله، بیاید بریم تو خیمه، با حضورمون با ناله زدنمون، با گریه کردنمون امشب تسلای دل زینب باشیم، اینقدر زینب از دیدنتون خوشحال میشه، اینقدر سکینه خوشحال میشه، آخه صدای پای اسبها میاومد میگفت عمه، لشکر برا کی داره میآد، تا صدای پای دو تا مرکب اومد، مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر، تا این دو تا اومدند به زینب خبر دادند، برا حسینت لشکر اومده، اینقدر زینب خوشحال شد، به حبیب که گفتند بی بی زینب از اومدن شما اینقدر خوشحال شده، شروع کرد گریه کردن، گفت:مگه من کیم؟ الحمدالله من باعث خوشحالی زینب شدم، آی کربلاییها با ناله تون امشب دل زینب و خوشحال کنید، ناله بزنید یاحسین….
که ای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خواب ناز کنای وارث سریر امامت، به پای خیز
ما را سوار بر شتر بی جحاز کن
دلی در خون نشسته دوست داری
بگو قلبی شکسته دوست داری
تو راای عشق بی سر دوست دارم
مرا با دست بسته دوست داری
نه تنها تیر و تیغ وسنگ بوده
سر پیراهنت هم جنگ بوده.
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر به دستت تنگ بوده
متن روضه کوتاه شب عاشورا
ما اندکیم و خیل دشمن، بیشمارند
ما چند تن، اینان همه، چندین هزارند
این ظلمت شب، این شما، این راه صحرا
یاران من، این قوم، با من کار دارند
امشب مرا در کربلا تنها گذارید
آخر عزیزان شما، چشم انتظارند
من در پی ارشاد اینانم، دریغا!
اینان، مصمّم از برای کارزارند
هر کس بماند با من اینجا، کشته گردد
یاران من، یکسر قتیل این دیارند
اینان نه تنها، تشنۀ خون من هستند
حتی به فکر خون طفل شیرخوارند
“پای امامت و ولایت ایستادن معرفت می خواد، معرفت آدم رو نگه می داره.”
اینجا جواب العطش، تیر سه شعبه است
اینجا به حلق تشنه خنجر میگذارند
فردا در اینجا، دستهگلهای مدینه
لب تشنه، زیر خارها، جان میسپارند
فردا شوم، از چار جانب تیرباران
این تیرها باید ز پشتم سر در آرند
فردا، تمام کوهها، بر من بگریند
فردا تمام سنگها، بر من ببارند
فردا تمام قصۀ ما را، در این دشت
شمشیرها، بر خاک، با خون مینگارند
زوّار من، تا بیشتر بر من بسوزند
با خود کتاب نخل «میثم» را بیارند
فرمود: عباس جان از اینها مهلت بگیر، بعضیها شاید بگن حسین، حسین و مهلت، اون کسی است که به همه مهلت میده، دیگه کسی بخواد شهید بشه با این اعتقاد که پسرش میگه: ألَسنا على الحق؟ ما برحقیم؟ بله، چه باکی مارو از دم تیغ بگذرونند. حبیب میگه:هزار بار بمیرم و زنده بشم و بسوزونند، خاکستر بشم، خاکسترم رو به باد بدن، من دوباره دوست دارم زنده بشم برا حسین بمیرم، برادرهای مسلم امشب نشسته بودند، ابی عبدالله برای اینکه راه همه باز بشه، فرمود:فرزندان عقیل، پسر عموها، شما مسلم رو دادید، داغ مسلم برا شما بسه، شما برگردید، سرشون رو انداختند پایین، بریم؟ کجا بریم؟ دو دلیل محکم آوردند که بمونند، یه دلیل هم تو دلشون بود، اونم عشق بود، اما دلایلی که عنوان کردند، اول عرض کردند آقاجان:تازه حالا ما خون برادرمون رو طلب داریم، اینم به کنار ما الان بریم مردم چی میگند، میگن:آقا و مولاتون رو میان صحرا رها کردین، آقا جان:ما عاشق تو هستیم، ما از خدامون ِ برای تو کشته بشیم. به حبیب امشب فرمود:می خوای جات رو در بهشت ببینی؟ اگه میخوای ببینی بین دو انگشت من رو نگاه کن، حبیب سرش رو هم برنگردوند، چشمش به صورت ابی عبدالله بود، گفت:من بهشت میخوام چیکار کنم، بهشت من شمایید؛ حسین
==================
حسین جان، حال از کدامین ظلمی که بر تو و یاران و خاندانت شد بگویم؟ از کدامین درد تو بگویم که هر لحظه مانند نیشتر بر روح عظیمت اصابت میکرد؟ از مردمانی بگویم که تجلی حق را در تو نیافتند یا از بی وفایی کوفیانی که با زبانشان تو را فراخوانند اما در میدان نبرد، در مقابل تو شمشیر کشیدند؟ از جفای سپاه اهریمنانی که تو سیرابشان نمودی و در عوض با تیری بر گلوی گل نوشکفتهات علی اصغر پاسخت را دادند بگویم یا از بستن آب بر تو و یاران و اهل بیتت؟ در این مطلب از سایت سماتک به مناسبت فرارسیدن عاشورای حسینی، گلچینی از “متن روضه شب عاشورا” را برای شما گردآوری کرده ایم که مناسب نوحه و سینه زنی یا زنجیر زنی شب دهم محرم و روز عاشوراست.