متن در مورد حسادت به زندگی دیگران + شعر در مورد حسادت به دیگران
حسادت کردن به دیگران یکی از بدترین عیوب در آدمی است و انسان حسود هرگز سودی نخواهد برد. در این مقاله متن در مورد حسادت به زندگی دیگران به همراه گلچین شعر در مورد حسادت به دیگران را تهیه و گردآوری کرده ایم.
متن در مورد حسادت به زندگی دیگران
در کنار خصلت های بسیار بدی که انسان همیشه باید از آن دوری کند، حس حسادت است که هیچ گاه به شما اجازه نمیدهد اخساس خوبی بسبت به زندگیتان داشته باشید. دست از حسادت کردن نسبت به نزدیکانتان بردارید و سرتان به زندگی خودتان باشد چرا که خسادت ذره ذره روح شما را میخورد و شما هیچ گاه آرامش نخواهید داشت…
به زندگی دیگران حسادت نکنید
زندگی ها ازبیرون زیبا دیده
میشودهمه به اندازه
خودشان مشکل دارن
این ماهستیم که مشکلات
رابزرگ وکوچک میکنیم
کمی گذشت اکثر
مشکلات را رفع میکند
لبخند بزن ، رفع کسالت بکند
تا ماه به این لحظه حسادت بکند
با زورِ ادا هم شده گاهی بگذار
لبهای تو خنده را زیارت بکند
متن حسادت عاشقانه
کنارم که باشی…
خورشید هم به بودنت..
حسادت خواهدکرد..
دیگر..
ماه را..
نمی دانم..!
ای تو محبوب ترین
حادثه ی زندگیم بی تو
این دل به یک مُرده
شباهت دارد
از تو ممنون که هستی
همه ی هستی من
به من و بودن تو شهر
حسادت دارد
متن در مورد حسادت فامیل
برای ڪسانی ڪہ بہ شما
حسادت میڪنند اینگونه دعا ڪنید:
پــروردگارا ….
اگر در این جهان ڪسی هست ، ڪہ
تاب دیدن خوشبختی مرا ندارد
آنقـدر خوشبختش ڪن
ڪہ خوشبختی مرا از یاد ببرد…
سخت است…
کوه درد باشی و دیگران…
به آرامش ظاهرت حسادت کنند…!!
متن حسادت به خوشبختی دیگران
خوشبخت ترین آدمها کسانی هستند
که به خوشبختی دیگران حسادت نمی کنند
و زندگی خودشان را با هیچ کس مقایسه نمی کنند.
به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید!!!
زیرا انها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید…
به تمام ایستگاه های شهر حسودی میكنم!
آنها لحظه ای تو را
بی هیچ احساسی در آغوش ميگيرند!
اما من تو را با اين همه احساس
از دست داده ام…
متن درباره ی حسادت عاشقانه
يكي از بينش هايي كه به انسانها لطمه مي زند، آرزوي برابري است؛ اين آرزو سرچشمه حسادت و تنگ نظري است.
بوی صبح میدهی و گنجشک ها
در خنده هایت پرواز می کنند
حسودی ام می شود به خیابان ها و درخت هایی
که هر صبح بدرقه ات می کنند
حسودی ام می شود به شعرها و ترانه هایی که می خوانی
خوشا به حال کلماتی
که در ذهنِ تو زیست میکنند!
درمردها یه حسی هست ک اسمشو میذارن “غیرت”
به همون حس درخانوم ها میگن”حسادت”
اما من به هردوش میگم”عشق”
تاعاشق نباشی نه غیرتی میشی نه حسود…
جملات بزرگان در مورد حسادت به دیگران
حس ترس از دست دادنت
همه ی آنهایی که مرا نگاه میکنند میفهمند
که من حسود هستم !!
و همه آنهایی که تو را نگاه میکنند
آه ..
لعنت به آنهایی که تو را نگاه میکنند .
حسد ورزان و شكست خوردگان تنها در حالی می توانند به تو صدمه بزنند كه خودت توان این كار را به آنان بدهی.
عکس نوشته حسادت به موفقیت دیگران
شعر در مورد حسادت به دیگران
حسادت امری است طبیعی که برای تمام انسانها اتفاق میافتد و به همین منظور متن شعر در مورد حسادت به دیگران را در این بخش از سایت سماتک خواهید خواند. شعر درباره حسادت دیگران با مضامین و مفاهیم مختلفی وجود از گذشته تا حال وجود داشته که البته در اشعار سنتی ایران بیشتر از واژه رشک استفاده شده است. به همین منظور در ادامه گلچینی از زیباترین شعر حسادت به دیگران را تهیه و جمع آوری کرده ایم.
آنکس که نظر کند به چشم مستش
از رشک دعای بد کنم پیوستش
وآنکس که به انگشت نماید رخ او
گر دسترسم بود ببرم دستش
شعر در مورد آدم حسود
کار همه محبان همچون زرست امشب
جان همه حسودان کور و کرست امشب
گویم سخن و زبان نجنبانم
چون گوش حسود در کمین باشد
آن ماه دو هفته در کنار آید
وز غصه حسود ممتحن گردد
وصف آن مخدوم میکن گر چه میرنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
شعر کوتاه در مورد حسادت کردن
در معده چون بسوزد آن نان و نان خورش
آن گاه عقل و جان شود و حسرت حسود
رغم حسودان دین کوری دیو لعین
کحل دل و دیده در چشم مرمد رسید
هر نفس الهام حق حارس دلهای ماست
از دل ما کی برد میمنه دیو حسود
ز گرد چون و چرا پردهای فرود آورد
میان اختر دولت میان چشم حسود
بس کن و اندر تتق عشق رو
دلبر خوبست و هزاران حسود
برکش شمشیر تیز خون حسودان بریز
تا سر بیتن کند گرد تن خود طواف
متن شعر حسادت به دیگران
حسودان را ز غم آزاد کردم
دل گله خران را شاد کردم
از فضل تو است اگر ضحوکم
از رشک تو است اگر حسودم
در عشق قدیم سال خوردیم
وز گفت حسود برنگردیم
اگرم حسود پرسد دل من ز شکر ترسد
به شکایت اندرآیم غم اضطراب گویم
متن آدم حسود و عقده ای
گر چه دهان پر است ز گفتار لب ببند
خاموش کن که پیش حسودان منکریم
فتاده ولوله در شهر از ضمیر حسود
که بازگشت فلان کس ز دوست دشمن کام
بیش مکن تو دود را شاد مکن حسود را
وه که چه شاد میشود از تلف وجود من
ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من
جور مکن که بشنود شاد شود حسود من
عود دمد ز دود من کور شود حسود من
زفت شود وجود من تنگ شود قبای من
نبینی سبزه را با گل حسودی
نباشد مست آن می را خماران
شعر طنز درباره حسادت
تا چشاند مر تو را زهری ز هر افسردهای
تا کشاند نزد تو از هر حسودی ارمغان
عشق نقشی را حسودان دشمنیها می کنند
خاصه عشق پادشاه نقش ساز کامران
هیچ حسود از پی کس نیک نگوید صنما
آنج سزد از کرم دوست به پیش آر و مرو
هر دوست که از عشق به دنیات کشاند
خود دشمن تو او است یقین دان و حسود او
بس شادی در شادی کان را تو به جان دادی
وز بهر حسودان را در صورت غم کرده
محسود فلک بوده و مسجود ملایک
وز همت ناپاک ز ما دیو رمیده
متن قشنگ درباره حسود ها
هلا بشکن دل و دام حسودان
وگر نی پشت بخت خود شکستی
مده دامن به دستان حسودان
که ایشان میکشندت سوی پستی
این همه پوشیده گفتی آخر این را برگشا
از حسودان غم مخور تو شرح ده مردانهای
خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری
جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری
نظر حسود مسکین طرقید از تفکر
نرسید در تو هر چند که تو لطف عام داری
شعر درباره حسادت دیگران
چه حسود بلک عاشق دو هزار هر نواحی
نه خیالشان نمایی نه به کس پیام داری
میکنی ما را حسود همدگر
جنگ ما را خوش تماشا میکنی
به نحس اکبر فرمود رو حسودی کن
دگر بگو چه کنی چون هنر همان داری
اتاک الصوم فی حلل السعود
فدم واسلم علی رغم الحسود
میبویم گیسوانت را
تا فرشتهها حسودی کنند
شانه میزنم موهایت را
تا حوریها سرک بکشند
از بهشت برای تماشا
شعر میگویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند
بوی صبح میدهی
و گنجشکها
در خندههایت پرواز میکنند
حسودیام میشود
به خیابانها و درختهایی
که هر صبح
بدرقهات میکنند
حسودیام میشود
به شعرها و ترانههایی که میخوانی
خوشا به حال کلماتی
که در ذهن تو زیست میکنند
دلم میخواهد
یکبار دیگر
شعر را
خیابان را
تمام شهر را
با کودک مهربان دستهایت
از اول
قدم بزنم
متن شعر در مورد آدم حسود
ما در عتاب تو میشکوفیم
در شتابت
ما در کتاب تو میشکوفیم
در دفاع از لبخند تو
که یقین است و باور است
دریا به جرعهای که تو از چاه خوردهای حسادت میکند
حسودیام میشود
به شعرها و ترانههایی که میخوانی
خوشا به حال کلماتی.
که در ذهن تو زیست میکنند
دلم میخواهد
یکبار دیگر
شعر را
خیابان را
تمام شهر را.
با کودک مهربان دستهایت
از اول.
قدم بزنم…
متن عاشقانه حسادت زنانه
حسادت میکنم.
به گامهای بی خبر آنهایی که
در کوچه پس کوچههای زندگیشان
آرام و بی دغدغه قدم بر میدارند
آن زمان که من در عمق گودال زمان
دست بر گریبان صخرههای سخت حادثه میشوم
حسادت میکنم به آنهایی که
آیینهی بودنشان
گرد و غبار دور جدایی و تنهای نمیگیرد، هرگز
این چنان، چون آیینهی بودن من
که دست خوش هزاران رنگ و بوی رفته میشود
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
شعر کودکانه در مورد حسادت
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
بیار ساغر در خوشاب ای ساقی
حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود
چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یار مهربان داری
خبر او ز کسی جستم و گفتا دیدم
سوخت از رشک دلم کاش نمیپرسیدم
شعر زیبا در مورد حسادت به زندگی دیگران
از رشک سوختم به رقیبان سخن مکن
گر میکنی برای خدا پیش من مکن
مردم ز رشک چند ببینم که جام می
لب بر لبت گذارد و قالب تهی کند؟
توانم آن که نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کو ز خود به رنجتر است
من یکی زان ناامیدانم که در دوران تو
میبرند امیدواران رشک برحرمان من
غیرتم بین که برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیده است
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
خود را بکشای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
حسود نیستم، اما خودت ببین حتی
چراغ خانه مهتاب بی تو روشن نیست
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الاّ بر آنکه دارد با دلبری وصالی
شعر زیبا در وصف حسادت
به خوابش مهربان با غیر دیدم مردم از غیرت
چه خواهم کرد بینم مهربانش گر به بیداری
آمد ز پی پرسش و از رشک بمردم
کآیا که خبر داده ز بیماریام او را؟
خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک
گر ماه مهرپرور من در قبا رود
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
میان عاشقان رشک آیدم بر عزّت بلبل
که شاخ گل دهد جا بر سرخود آشیانش را
هرجا که شمع جمع شدی سوختم ز رشک
بهر خدا که روی به هر انجمن مکن
چو چیره شود بر دل مرد رشک
یکی دردمندی بود بیپزشک
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من
حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی
نمیخواهم کسی جز من تو را در انجمن بیند
تو آن شمعی که بیرونت ز هر کاشانه میخواهم
متن حسادت به داشته های دیگران
من که بر دیده خود رشک برم، چون بینم
که ببیند رخ تو دیده کوتهنظری؟
نخواهم بگذرد سوی چمن باد از سر کویش
مبادا بوی او گیرد گل و غیری کند بویش
گر ماه لالهگونش تابد به نرگس و گل
گلزار پای تا سر از رشک خار گیرد
دانی کدام خاک بر او رشک میبرم
آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست
پروفایل حسادت به زندگی دیگران
نقش پایی به سر کوی تو دیدم، مُردم
که چرا غیر من آنجا دگری میآید
گر غیر تو ماه باشد ای جان
بر غیر تو نیست رشک ما را
هر آنکس که دل تیره دارد ز رشک
مر آن درد را دور باشد پزشک
دوست ندارم کسی به جز من صدایت کند
من آدم حسود بد بی ادبم
چه فرقی میکند؟
تو که دوستم نداری
متن درباره آدم های حسود
من حسادت میکنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی، لحظه خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش میکنی
یا نسیمی که رها میچرخد اطراف تنت
من حسادت میکنم حتی به دست گرم آن
شال خوشرنگی که میپیچد به دور گردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت میدود
من به رد مانده از این جور سامان دادنت
اینکه چیزی نیست، گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکسای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت میکنم حتی به قلب دشمنت
کاش هرکس غیر من،ای کاش حتی آینه
پلکهایش روی هم میرفت وقت دیدنت
آغوشت را تنگتر کن
حسادت میکنم
حتی به هوایی که میان من و توست
آغوشت را تنگتر کن
بی مرز میخواهم
حسودیام میشود
به لباسهایت
که هر روز تو را در آغوش میگیرند
حسودیام میشود
به بالِشَت
که هر شب سرت را
روی سینهاش میگذاری
حسودیام میشود
به همه چیز
به همه کس
به کسانی
که سالهاست
در کنار تو زندگی میکنند
میبینی؟
دوریات آنقدر دیوانهام کرده
که هیچ تیمارستانی قبولم نکند
این همه حسود بودم و نمیدانستم؟
به نسیمی که از کنارت موذیانه میگذرد
به چشمهای آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت میکنند
به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد
به همه شان حسادت میکنم
من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم
طبیعت پر از نفسهای آدمهاست
که مرا وادار میکند حسادت کنم
به تو و رویای نداشتهام …
متن حسادت به عشق دیگران
ای شاد ز لطفت دل شاد دگران
با من ستمات پی مراد دگران
پیش دگران از تو شکایت نکنم
تا آنکه نیارمت به یاد دگران
حسودم
به انگشتهایت
وقتی موهایت را مرتب میکنند
حسودم
به چشمهایت
وقتی تو را در آینه میبینند
و حسودم
به زنی که رد شدن از لنزهای رنگیاش
رنگ پیراهنت را عوض میکند
چه کار کنم؟
من زنِ روشنفکری نیستم
انسانی غارنشینم
که قلبم هنوز در سرم میتپد
که بادی که پنجرههای خانهام را به هم میکوبد
روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه؟
و بارانی که باریده و نباریده تو را یادم میآورد.
روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟
حسودم
و هی میترسم از تو
از خودم
از او
کنارم که باشی ..
خورشید هم به بودنت ..
حسادت خواهدکرد
دیگر ..
ماه را ..
نمیدانم..!
متن در مورد حسادت به دیگران
حسادت میکنم به استکانِ پر از چایی که لبهاتو میبوسه
حسادت میکنم به گلِ سرخی که رو میزِ اتاقِ تو میپوسه
حسادت میکنم به پیرهنی که تنت رُ توی آغوشش گرفته.
به اون تقویمِ رو میزی که دستات ورق میزننش هفته به هفته
حسادت میکنم به قابِ عکسی که عکسِ تو میونِ اون میخنده
حسادت میکنم به ساعتی که همیشه به مچِ دستِ تو بنده
حسودی میکنم به اون نسیمی که میپیچه به دورت مثلِ پیچک.
به مهتابی که میتابه به چهرهت شبا که خوابی مثلِ یه عروسک
اگه مردی رُ میشناسی که از من تو رُ بیشتر بخواد، مثلِ یه مجنون.
نشونم بده تا سجدهش کنم من، درست یک لحظه قبل از کشتنِ اون!
حسادت میکنم به شونهی تو که هر روز گم میشه تو عطرِ گیست
حسادت میکنم به حولهیی که کشیده میشه رو صورتِ خیست