HPV

وقایع روز نهم محرم + در روز تاسوعا چه اتفاقی افتاد

وقایع روز نهم محرم چیست؟ در روز تاسوعا چه اتفاقی افتاد؟ روز نهم محرم معروف به روز تاسوعا، یکی از مهم ترین و پرحادثه ترین روزهای تاریخ کربلاست. در این روز اتفاقاتی رخ داد که زمینه ساز نبرد عاشورا شد و جایگاه یاران باوفای امام حسین (ع) را برای همیشه در تاریخ شیعه تثبیت کرد. وقایع روز نهم محرم تنها به محاصره نظامی ختم نمی شود؛ بلکه این روز، روز وفاداری، شجاعت و بصیرت است.

در روز نهم محرم چه گذشت

بازه زمانیرویدادهای مهم
صبح تاسوعاورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا با فرمان عبیدالله بن زیاد و تهدید آغاز نبرد
ظهر تاسوعارساندن امان نامه برای حضرت عباس و سه برادرش
عصر تاسوعادرخواست مهلت از سوی امام حسین تا شب عاشورا؛ ایراد خطبه وفاداری و آماده سازی یاران

وقایع روز نهم محرم 1

وقایع صبح روز نهم محرم:

1. ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا در صبح تاسوعا

در روز نهم محرم سال ۶۱ هجری، شمر بن ذی الجوشن ضبابی در حالی وارد سرزمین کربلا شد که نامه ای از عبیدالله بن زیاد با خود به همراه داشت. طبق نقل منابع تاریخی، ورود شمر به کربلا همراه با فرمانی صریح از سوی ابن زیاد، جایگاه عمر بن سعد را به شدت متزلزل کرد؛ چرا که آشکار بود شمر برای گرفتن فرماندهی سپاه آمده است.

واکنش عمر بن سعد به حضور شمر، تند و خشم آلود بود. او فریاد زد: «وای بر تو! خدا تو و خانه ات را از آبادی محروم کند! ای ناپاک! نگذاشتی کار به صلح برسد. حسین علیه السلام هرگز تن به ذلت نخواهد داد. او فرزند علی بن ابی طالب علیه السلام است. من ناچارم با او بجنگم.»

شمر ملعون سپس نامه عبیدالله را قرائت کرد؛ فرمانی مبنی بر اقدام فوری نظامی علیه امام حسین علیه السلام. او خطاب به عمر بن سعد گفت: «اگر تصمیم به اطاعت از ابن زیاد داری، پس فرمان بجا آور. در غیر این صورت، فرماندهی لشکر را به من بسپار.»

🔥 داغ داغ
متن زیارت عاشورا بدون ترجمه با خط درشت در یک صفحه
متن زیارت عاشورا بدون ترجمه با خط درشت در یک صفحه

اما عمر بن سعد با تحقیر پاسخ داد: «نه، این مقام در شأن تو نیست. تو تنها فرمانده پیاده نظام باش. رهبری کل لشکر با من است.»

در برخی منابع نیز نقل شده است که یک روز پیش از این ماجرا، یعنی در روز هشتم محرم، سعد بن عبیده شاهد بود که عمر بن سعد در رود فرات مشغول شنا بود. ناگهان مردی به او نزدیک شد و آهسته خبری به او رساند: «ابن زیاد، جویره بن بدر تمیمی را فرستاده تا اگر از جنگ با حسین علیه السلام سر باز زدی، تو را به قتل برساند.» عمر بن سعد بلافاصله از آب بیرون آمد، بر اسب نشست، سلاح خواست و خود را برای جنگ آماده ساخت.

این سلسله حوادث نشان می دهد که فضای اردوگاه کوفه در آستانه عاشورا، آمیخته ای از ترس، رقابت قدرت و اجبار در تصمیم گیری بود.

وقایع روز نهم محرم 2

اتفاقات ظهر روز نهم محرم:

2. امان نامه برای حضرت عباس علیه السلام

هنگامی که شمر به کربلا رسید، همراهِ عبدالله بن ابی محل ـ که مادرِ حضرت عباس علیه السلام عمه او بود ـ از عبیدالله بن زیاد برای پسران ام البنین امان نامه گرفته بود تا ایشان را از میدان نبرد بیرون ببرد. همان روز، عبیدالله این امان نامه را به عبدالله سپرد و او را با غلامش راهی کربلا کرد.

🔥 داغ داغ
نوحه شب پنجم محرم | متن نوحه خوانی شب پنجم محرم
نوحه شب پنجم محرم | متن نوحه خوانی شب پنجم محرم

شمر روبه روی یاران امام حسین علیه السلام ایستاد و فریاد زد: «فرزندانِ خواهرِ ما کجا هستند؟» مقصودش حضرت عباس و سه برادرش، عبدالله، عثمان و جعفر بود. آنان از خیمه بیرون آمدند و پرسیدند: «چه می گویی؟» شمر گفت: «ای فرزندانِ خواهرِ ما، شما در امان هستید؛ خودتان را به کشتن ندهید و فرمانِ امیر یزید را گردن نهید.»

در پاره ای از منابع آمده است که در آغاز، حضرت عباس و برادرانش خاموش ماندند و پاسخی ندادند تا امام حسین علیه السلام فرمود: «هرچند او فاسق است، پاسخَش دهید.» آنگاه عباس و برادرانش گفتند: «دستت بریده باد، ای شمر! امان نامه آورده ای؟ خداوند تو و امان نامه ات را لعنت کند. چگونه می خواهی ما در امان باشیم و فرزند پیامبر بی پناه بماند؟ ما هرگز برادرمان حسین علیه السلام پسرِ فاطمه زهرا سلام الله علیها را رها نخواهیم کرد و زیر پرچمِ لعنت شدگان نخواهیم رفت.»

شمر با شنیدن این پاسخ قاطع، خشمگین و دشنام گویان به سوی اردوگاه خود بازگشت.

3. رازی که زهیر برای حضرت عباس علیه السلام بازگو کرد

زهیر بن قین، خود را به حضرت عباس علیه السلام رساند و گفت: «سخنی محرمانه دارم که باید با تو در میان بگذارم.» حضرت فرمودند: «سریع تر بگو که فرصت اندک است و کار نزدیک.»

زهیر آهسته و با حالتی تأمل برانگیز چنین گفت: «زمانی که پدرت، امیرالمؤمنین علی علیه السلام، قصد ازدواج داشت، با برادرش عقیل که در شناخت قبیله ها و ویژگی های آن ها خبره بود، مشورت کرد. به او گفت: زنی را برایم بیاب که از تبار شجاعان و خاندان نجیب باشد؛ زنی که فرزندی دلاور به دنیا آورد، تا یاور فرزندم حسین علیه السلام در روزی بزرگ و سرنوشت ساز باشد. عباس! پدرت تو را برای چنین روزی خواست. مبادا در حمایت از برادر و نگاهبانی از حرم اهل بیت کوتاهی کنی.»

🔥 داغ داغ
شب نهم محرم برای کیست | مناسبت شب نهم محرم
شب نهم محرم برای کیست | مناسبت شب نهم محرم

حضرت عباس علیه السلام با شنیدن این سخنان چنان دگرگون شد که رعشه ای بر اندامش افتاد. بی درنگ پای در رکاب نهاد، تا جایی که تسمه رکابش گسست.

ایشان با صدایی پر صلابت فرمود:
«ای زهیر! اکنون و در چنین هنگامه ای مرا به شجاعت دعوت می کنی؟ به خدا سوگند چیزی از من خواهی دید که پیش از این ندیده ای.»

و بی درنگ اسب را به پیش تاخت، صفوف دشمن را شکافت و خود را تا قلب میدان رساند، گویی در پاسخ آن راز بزرگ، عهد خونین خود را با تاریخ عاشورا محکم تر ساخت.

وقایع روز نهم محرم 3

وقایع عصر تاسوعا:

4. آماده باش لشکر عمر بن سعد در عصر تاسوعا

با فرارسیدن عصر روز نهم محرم، فضای میدان کربلا به طور کامل برای آغاز نبرد مهیا شده بود. عمر بن سعد که تصمیم خود را برای جنگ قطعی کرده بود، پس از اقامه نماز عصر، فرمان آماده باش به سپاه خود داد و شعار جنگی پیامبر صلی الله علیه و آله را سر داد:

🔥 داغ داغ
متن نوحه شب سوم محرم | متن سینه زنی شب سوم محرم
متن نوحه شب سوم محرم | متن سینه زنی شب سوم محرم

«یا خیلَ اللهِ ارکبی و بالجنهِ ابشری»؛
یعنی: «ای سپاه خدا، بر مرکب هایتان سوار شوید و به بهشت بشارت یابید.»

در پی این فرمان، تمامی سپاهیان او سوار بر اسب شده و به سوی خیمه گاه امام حسین علیه السلام به حرکت درآمدند. زمین کربلا آکنده از هیاهوی نیزه ها و سم اسبان شد و لحظات سختی فرارسید که نوید آغاز فاجعه ای بزرگ را می داد.

وقایع روز نهم محرم 4

وقایع غروب روز نهم محرم:

5. خواب دیدن حضرت اباعبدالله الحسین

در واپسین ساعات عصر تاسوعا، امام حسین علیه السلام در کنار خیمه خود نشسته بودند. شمشیر را تکیه گاه ساخته، سر مبارک را بر زانو نهاده بودند و لحظاتی در سکوت فرو رفته بودند. در همین هنگام، صدای حرکت لشکر دشمن، خروش اسبان و همهمه ای نگران کننده از دور به گوش رسید.

حضرت زینب سلام الله علیها، که اضطراب در نگاهش موج می زد، به نزد برادر شتافتند و با نگرانی فرمودند:
«آیا صدای هیاهوی دشمن را نمی شنوی؟»

امام حسین علیه السلام سر بلند کردند و با آرامشی وصف ناپذیر پاسخ دادند:
«آری، همین حالا در رؤیا، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را دیدم که فرمود: حسین جان، به زودی نزد ما خواهی آمد. آن زمان بسیار نزدیک است.»

در برخی منابع آمده است که در این خواب، نه تنها پیامبر خدا، بلکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن مجتبی علیه السلام نیز در کنار پیامبر دیده شدند. رؤیایی که بشارت دیدار را می داد و نشان از یقین حضرت به سرنوشت فردای کربلا داشت.

6. گفتگوی حضرت عباس علیه السلام با سپاه دشمن

در عصر روز تاسوعا، زمانی که نشانه های آماده باش لشکر کوفه آشکار شد، امام حسین علیه السلام رو به برادر بزرگوار خود، حضرت عباس علیه السلام کردند و فرمودند:
«جانم به فدایت، برادرم! سوار شو و نزد آنان برو، ببین چه می خواهند. اگر می توانی، آن ها را از جنگ منصرف کن و بازگرد.»

حضرت عباس علیه السلام به همراه گروهی از یاران باوفا، از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر، به سوی سپاه دشمن حرکت کردند.

وقتی به آن ها رسیدند، پرسیدند:
«برای چه به سوی ما هجوم آورده اید؟»

سپاه دشمن پاسخ دادند:
«از سوی امیر فرمان یافته ایم که حمله کنیم.»

حضرت عباس علیه السلام فرمودند:
«اندکی درنگ کنید تا بازگردم و پاسخ شما را از امامم بگیرم.»

ایشان بازگشتند و ماجرا را به اطلاع حضرت اباعبدالله علیه السلام رساندند.

امام حسین علیه السلام در پاسخی سرشار از معنویت فرمودند:
«بازگرد و از آن ها بخواه که یک شب به ما مهلت دهند. ما می خواهیم این شب را به نماز، نیایش، استغفار و دعا بگذرانیم. خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعا و طلب آمرزش را دوست دارم.»

حضرت عباس علیه السلام مجدداً نزد لشکر دشمن رفت و درخواست تأخیر را مطرح کرد. در همین فاصله، یاران امام همچون زهیر و حبیب به پند و اندرز و هشدار نسبت به عواقب این جنگ نابرابر پرداختند.

حضرت عباس علیه السلام نیز با صلابت اعلام کرد:
«امشب را بازگردید تا ما در این کار بیندیشیم.»

وقایع روز نهم محرم 5

وقایع ساعات پایانی روز نهم محرم (شب عاشورا)

7. به تعویق افتادن جنگ تا صبح عاشورا

در پی این درخواست، عمر بن سعد فرمانده سپاه کوفه، شورای فرماندهان را تشکیل داد. نخست از شمر نظر خواست، اما شمر با بی تفاوتی پاسخ داد:
«تو فرماندهی، تصمیم با توست.»

عمرو بن حجاج گفت:
«سبحان الله! اگر اینان اهل کفر بودند و در خواست امان می کردند، سزاوار بود بپذیریم. چه رسد به فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله!»

قیس بن اشعث نیز گفت:
«مهلت را بده، به جانم سوگند که فردا صبح زود جنگ آغاز خواهد شد.»

عمر بن سعد که دچار تردید و آشفتگی شده بود، گفت:
«اگر چنین باشد، جنگ را به فردا موکول می کنم.»

در برخی روایات آمده است که او با حسرت گفت:
«کاش هرگز این مأموریت را نپذیرفته بودم و به این ورطه گرفتار نمی شدم.»

سرانجام، عمر بن سعد قاصدی را همراه حضرت عباس علیه السلام به سوی خیمه گاه امام حسین علیه السلام فرستاد.

قاصد چنین ندا داد:
«تا بامداد به شما مهلت داده شد. اگر فردا سر تسلیم فرود آورید، شما را نزد عبیدالله بن زیاد می فرستیم، و اگر نپذیرید، کار را با شمشیر یکسره خواهیم کرد.»

با پایان این پیام، هر دو سپاه به اردوگاه خود بازگشتند. شب عاشورا آغاز شده بود؛ شبی سراسر دعا، مناجات، وداع و آمادگی برای فداکاری در راه حق.

8. آخرین اتمام حجت امام حسین علیه السلام با یارانشان

پس از آن که دشمن امان نامه ای برای برخی از یاران امام حسین علیه السلام فرستاد، حضرت یاران را گرد آوردند و فرمودند: «گرداگرد خیمه ها گودالی همانند خندق حفر کنید و در آن آتشی بیفروزید تا دست دشمن تنها از یک سو به ما برسد و از طرف حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله آسیبی وارد نکنند.»

یاران ایشان، خارها و هیزم های پراکنده در بیابان را گرد آوردند و در خندق ریختند. شعله های آتش، بامداد عاشورا زبانه کشیدند و حصاری از آتش پیرامون خیمه ها برپا شد.

بر پایه نقل حضرت امام سجاد علیه السلام که خود در آن ایام بیمار بودند، آن شب، پدرشان یاران را فرا خواند. امام سجاد علیه السلام با رنج و سختی خود را به جمع رساند تا سخنان پدر را بشنود.

امام حسین علیه السلام چنین فرمودند:
«سپاس و ستایش خداوند را در خوشی و ناخوشی، که ما را به واسطه پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله به کرامت و عزت رساند، قرآن را به ما آموخت، ما را اهل فقه و معرفت گرداند، چشم و گوش و قلب به ما عطا کرد و از جمع مشرکان جدا ساخت.
بدانید که من هیچ یارانی باوفاتر و شایسته تر از شما نمی شناسم و هیچ خانواده ای را از خاندان خودم دل بسته تر و نیکوکارتر نمی بینم. خداوند به همگی تان پاداش نیک دهد.
اینک سرانجام کارتان را با این دشمنان می دانم. شما را آزاد می گذارم. بیعت من از دوش شما برداشته است. شب فرا رسیده و تاریکی همه جا را پوشانده؛ از آن همچون مرکب راهوار بهره گیرید و بروید.»

در پاره ای از منابع تاریخی، نقل شده که امام علیه السلام به آنان فرمودند:
«هر یک از شما دست دیگری یا یکی از مردان ما را بگیرد و در دل شب بروید و مرا با این قوم واگذارید، که هدف آن ها کسی جز من نیست؛ اگر مرا دستگیر کنند، پی شما نخواهند آمد.»

همچنین روایت شده است که امام حسین علیه السلام به خانواده حضرت مسلم بن عقیل نیز فرمودند:
«شما بروید، که شهادت مسلم برای سرفرازی شما بس است.»

با پایان سخنان امام، یاران یکی پس از دیگری برخاستند، سوگند وفاداری یاد کردند و گفتند:
هرگز تن به جدایی از تو نخواهیم داد.

حضرت در پاسخ فرمودند:
«بدانید که همگی شما به شهادت خواهید رسید و هیچ یک باقی نخواهید ماند. خداوند پاداشی بزرگ به شما عطا فرماید.»

سپس، امام حسین علیه السلام در سکوت و وقار به سوی خیمه خود بازگشتند، در حالی که عهد یاران، ستون استواری در شب تار عاشورا شد.

دکمه بازگشت به بالا