متن های طولانی بلند و زیبا برای روز پدر
گلچینی از متن های بلند و طولانی درباره روز پدر را برای شما عزیزان در سایت سماتک گردآوری نموده ایم فرارسیدن روز مرد و روز پدر را به همه آقایان عزیز و محترم تبریک می گوییم امیدواریم از این متن های بلند و زیبا در مورد روز پدر خوشتان بیاید این متن ها برگرفته از نویسنده های معاصر و بزرگ می باشند که بسیار دلنشین و زیبا هستند این متن ها را می توانید در شبکه های اجتماعی با دوستان خود به اشتراک بگذارید در ادامه جزئیات بیشتر متن های بلند و طولانی درباره روز پدر را در سایت سماتک خواهید خواند با ما همراه باشید.
متن طولانی برای پدر
من نمیفهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا
از چشمها و شــانهها و دستهایشــان
… … از آغوششان
از عطر تنشـان،
از صدایشــان…
پررو میشوند؟
خب بشوند….
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفتهایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دستها
همین نگاهها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نماندهایم؟…
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من میخواهم
مَردَم بداند دوستش دارم….
متن طولانی برای تبریک تولد پدر
به افتخار بهترین بابای دنیا وقتی بچه بودم منو میزاشتی رو دلت و ازم میپرسیدی قلب بابا کیه؟ منم با صدای کودکانه میگفتم: مـــن
بازم میپرسیدی جیگر بابا کیه؟ میگفتم: مـــــن و باز میپرسیدی چشم بابا کیه؟ میگفتم: مـــــن اون موقع ها درک نمیکردم قلب بابا بودن و جیگر بابا بودن و چشم بابا بودن یعنی چی!؟
اینو وقتی متوجه شدم که صورتت پر از چروک شده و موهات رنگ سیاهشو داده به سفیدی!
بابایی تمام موهاتو دیدم ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮم سفید شد و از زجرکشیدن من آروم آروم شکستی…
آره تازه فهمیدم قلب بابا بودن یعنی وقتی تو ناراحتی من دل تو دلم نیست ، جیگر بابا بودن یعنی وقتی مریضی و ناخوشیتو میبینم جیگرم آتیش میگیره و چشم بابا بودن یعنی وقتی نور چشمات کم شدن چشمای منم خیس شدن
♦ ♦ ♦
متن بلند و طولانی درباره روز پدر
” پدر ”
پدر كه باشی سردت می شود ولی كت بر شانه فرزند می اندازی.
چهره ات خشن می شود و دلت دريايی، آرام نمی گيری تا تكه نانی بياوری.
پدر كه باشی، می خواهی ولی نمی شود، نمی شود كه نمی شود.
در بلندايی از اين شهرت مشت نشدن ها بر زمين می كوبی
پدر كه باشی عصا می خواهی ولی نمی گویی .
هر روز خم تر از ديروز، مقابل آينه تمرين محكم ايستادن می كنی.
پدر كه باشی حساس می شوی به هرنگاه پرحسرت فرزند به دنيا،
تمام وجود خودت را محكوم آرزوهايش می كنی!
پدر كه باشی در كتابی جايی نداری و هيچ جایی زير پايت نيست .
بی منت از اين غريبه گی هايت می گذری تا پدر باشی .
پشت خنده هايت فقط سكوت ميكنی.
پدر كه باشي به جرم پدر بودنت حكم هميشه دويدن را برايت بریده اند ،
بی هيچ اعتراضي به حكم ، فقط می دوی و درتنهایی ات نفسی تازه می كنی.
پدر كه باشی پيرنمی شوی ولی يك روز بی خبر تمام می شوی و پشت ها را خالی می كنی ،
با تمام شدنت ،
حس آرامش را بعد از عمری تجربه كنی.
پدر كه باشی در بهشتی كه زير پای تو نبود هم دلهره هايت را مرور می كنی.
” تقديم به همه پدران دنيا”
متن طولانی در مورد روز پدر
مردها تشنه روز مرد نیستند…
مردها به یک روز قدردانی در سال نیازی ندارند ، مرد آفریده شده تا تکیه گاه شود نه متکی ، مرد به این حساس نیست که زن برادرش برای شوهرش چه خریده؟
جوراب گرفته یا ساعت مچی طلا …؟
مرد برای لطافت و حسودی و چشم وهمچشمی نیامده ، مرد برای مبارزه آمده ،برای جهاد ، برای سماجت ، برای جنگ با غول زندگانی ، برای نبرد بی وقفه و بی انتها آمده ، برای به آرامش رساندن خانواده اش آمده ، برای شکسته شدن غرورش آمده…
همینکه تبسم را بر لب زنش ببیند ،
همینکه لبخند را برچهره دخترش ببیند ،
همینکه پسرش بتواند پیش دوستانش سر افکنده نباشد ،
همینکه خواهرش بتواند به او تکیه کند و مادرش با او درد دل کند و پدر پیرش جوانی خودش را در او ببیند….
مرد را خوشبخت میکند….
مرد آمده همه را خوشبخت کند ،
آمده تا شود ستون خانواده ،
آمده بسوزد تا روشنایی بخشد ،
هیچ گوهر گرانبهایی هیچ مردی را خوشحال نمیکند جز آرامش خانوده اش.
مرد مهرورزی بلد نیست ، چون مادر نیست.
بهترین هدیه برای یک مرد ، یک تشکر واضح و شفاف به همراه ، لبخند و آرامش خانوده اش هست ، بدون هزینه…
« عمر و عزتشان زیاد »
♦ ♦ ♦
متن طولانی روز پدر
تو رو خدا قدر”پدرتون” رو بدونید
در 4 سالگی میگفتم: پدرم بهترینه.
در 6 سالگی میگفتم: پدرم همه را میشناسه.
در 10 سالگی میگفتم: پدرم عالیه اما کمی بداخلاقه.
در 12 سالگی میگفتم: وقتی بچه بودم پدر مهربان تر بود.
در 14 سالگی میگفتم: پدر داره نسبت به من کنجکاو میشه.
در 16 سالگی میگفتم: پدرم مال عصر و دورهی ما نیست.
در 18 سالگی میگفتم: با مرور زمان اخلاق پدرم بدتر میشه.
در 20 سالگی میگفتم: سخته پدر را ببخشم، تعجب میکنم مادر چطور اونو تحمل میکنه!
در 25 سالگی میگفتم: پدر با همهی کارهام مخالفه.
در 30 سالگی میگفتم: خیلی سخته با پدر به توافق برسیم، نمیدونم وقتی پدر جوان بود پدربزرگ چه از دست او میکشید.
در 40 سالگی میگفتم: پدرم ما رو با ضوابط و قواعد بسیاری تربیت نمود، من هم باید چنین کنم.
در 45 سالگی میگفتم: در حیرتم پدر چطور موفق شد ما رو تربیت کنه!
در 50 سالگی میگفتم: کنترل فرزندان خیلی دشواره، پدر چقدر برای تربیت ما متحمل سختی شد.
در 55 سالگی میگفتم: پدرم خیلی دور اندیش بود، و برای آیندهی ما برنامه ریزی میکرد، پدری نمونه و مهربان بود.
اما اکنون در سن 60 سالگی میگم: پدرم بهترینه.
در این گردش 56 سالهی عمر به نقطهی آغاز در چهارسالگی بازگشتم: «پدرم بهترینه»
متن زیبا و طولانی برای روز پدر
پدر مهربانم
همیشه از دلشادترین جهت خانه، خنده تو برمی خیزد. آن گاه که ما را به جرعه ای گوارا از عاطفه مهمان میکنی، آسمان در اتاق آبی من است. وقتی آغوش گرم تو باشد, سایه آسایش مثل یک غزل دلچسب، همه جا فراهم است.
بارها دیده ام وقتی می خندی، خانه به تولدی دوباره از روشنی می رسد، تا آن جا که آینه های تاقچه می شکفند و گلدان مشعدانی به طراوتی بی نظیر میرسد.د می خواهم بگویم که قسمت عمدهای از زندگی چند نفره ما، با همین خنده های تو سپری می شود. با عشق و با تلإلؤ…
کنار پنجره می آیم و می دانم این شاخه لطیف در لیوان گذاشته شده، می داند که تو چقدر گل تری! پنجره را می گشایم و می بینم دنیایی که تو نشانم داده ای، چقدر مهربان است. الآن کنار آینه آمده ام همان آینه قدیمی و خود را درون آن می بینم ایستاده بر بلندای افتخار. پدری چون تو تکیه گاه من است.
صدای خسته ات را که با شب به خانه باز می گردد، به تمامی نورها و عطرهای پیرامون ترجیح میدهم. آمده ای به خانه با کلیدهای تجربه در دست، از سمت تلاش های مردانه و غرورآفرین. آمدهای به خانه و تویی که تنها و همیشه در خانه اندیشه منی.
حکایات کوهمردی ات، زمزمه ای بس طولانی در ذهن زمان است. به اندرز می خوانمش و چراغی در دست،راه خود پیش میگیرم تا رفتن. تا رسیدن.
پدر! شیوه زندگی را از چشم هایت باید آموخت که برق محبت در خویش دارند و از دست هایت باید آموخت که روایت سعی و صبوریاند.
پدر، ای بهار من! من از تبار سبز توام؛ با بدرقه دعای همیشگی ات. می خواهم چیزی بگویم. هرچه می گذرد دلسوزی های پیش از اینَت بر من آشکار می شود.
بارها پیش آمده است که من بوده ام و واقعه ای دقیق و مقطعی حساس. من بوده ام و چیزی جز راهنمایی های تو نبوده است. من بوده ام و تویی که همیشه ات در سینه ستوده ام. من در پناه ملاطفت تو، روز به روز رشد کرده ام به هر سو نگریسته ام، حرف های رهگشای تو بوده است روبه روی ماجرای سختی به نامِ زندگی
پدرم با تمام وجودم دوستت دارم و بر دستانت بوسه می زنم.