زیباترین قطعه شعرهای عاشقانه و رمانتیک

زیباترین قطعه شعرهای عاشقانه و رمانتیک

زیباترین قطعه شعرهای عاشقانه و رمانتیک

 دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ‌کس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله‌ای بود که لرزید، ولی جان نگرفت
دل به هرکس که رسیدیم سپردیم ولی
قصه‌ی عاشقی ما سر و سامان نگرفت
تاج سر دادمش و سیم و زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت
مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصه‌ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت ..

زیباترین قطعه شعرهای عاشقانه و رمانتیک

در خلاء رها شده ام
مثل انگشتانم در سوراخ های جیب
ببین!
چگونه نبودنت
فقر و بی پناهی را رقم می زند
از سرما می لرزم
در هوای تابستان.
رسول یونان

زیباترین قطعه شعرهای عاشقانه و رمانتیک

حال من و تو
حال عقربه های ساعتی است
که مدام از پی هم می دوند
تا شاید
مگر معجزه ای شود و ساعتی یکبار
یکدگر را در آغوش کشند
هرچند برای لحظه ای
لحظه ای هرچند کوتاه
اما فراموش نشدنی
از همان لحظه ها
که نمی توان از کنارشان گذشت
به همین سادگی ها
.
دویدن و نرسیدن
سهم من بود و تو بود و آن دو عقربه
.
کاش یا عشق عقربه ها جور دیگری بود
یا عشق من و تو
و یا این سرنوشت لعنتی
که کسی برای نوشتنش سوالی از من و تو نکرد
.
اینگونه یا ساعت از حرکت باز می ایستاد
یا این روزگار لعنتی
و یا این تکاپوی رسیدن را
شیرینی وصل پایان می داد ..
“عادل دانتیسم”

زیباترین قطعه شعرهای عاشقانه و رمانتیک

نترس !
بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است

بوسه زیباترین اتفاق خیابان است
به‌جای درد، به‌جای دود
به جای دود کردن درد، درد کردن دود
هم را می‌بوسیم
مگر کجای بوسه چپ است؛
کجای لب می‌لنگد که
این‌همه زیبایی را مخفی می‌کنیم
و جنگ را، رو ؟!
مگر کجای آغوش به دروغ آغشته است که
پرهیز می‌کنیم وُ تخت را آغشته به دروغ!
خیابان که بد نیست
کوچه که دروغ نمی‌شود
ما هی خود را دروغ می‌کنیم وُ
نامش را گاهی شرم می‌گوییم
گاهی حیا می‌شویم وُ
گاهی، به راحتی بستنی می‌خوریم وَ به‌هم نمی‌گوییم
هلو می‌خوریم وُ حرف نمی‎زنیم
عجیبیم !
در خیابان هم را نمی‌بوسیم
اما سیب را هرجا گاز می‌زنیم!
بیا علاقه‌ی خوبم
می‌خواهم ببوسمت…
“افشین صالحی”

زیباترین قطعه شعرهای عاشقانه و رمانتیک

زیر پنجره‌ی اتاقم
«مــرا ببوس» را می‌خواند
آواز ‌خوان کوچه‌های شب.
می‌بوسمت
و طرح لب‌هایم می‌ماند
روی غبار سرد شیشه!

زیباترین قطعه شعرهای عاشقانه و رمانتیک

این عصرهای پائیزی؛
عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد …!
گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی؛ و مـن دچـار می شـوم …
تـمام ِ “مــن” دارد “تـــو” می شـود …
بـاور مـی کنـی !؟

برچسب‌ها:

جدیدترین مطالب