شعر شهادت حضرت رقیه (س)

شعر شهادت حضرت رقیه (س)

شعر شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها به همراه زیباترین اشعار شهادت حضرت رقیه را در ادامه این بخش برایتان تهیه و گردآوری کرده ایم و به مناسبت فرا رسیدن پنجم صفر و شهادت دختر 3 ساله امام حسین علیه السلام بهترین شعر جانسوز حضرت رقیه را با هم مرور خواهیم کرد.

شعر شهادت حضرت رقیه (س)

شعر شهادت حضرت رقیه

اشعار شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها برای کودکی که با چهره‌ ای خاک آلود و کبود در خرابه‌ ای در شام به شهادت رسید. دختری که به دلیل ناله کردن های زیاد و بی تابی برای نبود پدرش، آنقدر گریست تا به جمع شهدای دشت کربلا ملحق شد. این واقعه در روز 5 صفر اتفاق افتاده است و شعر شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها برای عزاداری به مناسبت شهادت طفل خردسال سه ساله آقا امام حسین علیه السلام می باشد.

 

ای که آورده طبق، تا گلِ احساس حسین
آمدی تا که بری جان و دلِ یاسِ حسین؟
آمدی شعله زنی دامن این طفلِ سه سال؟
دیده ای دور بسی دیده‌ی عباسِ حسین

 

در گلو بغض شکسته شد و دیده خون گشت
تا که دیده‌ست پدر، بی بدن افتاده به طشت
سر آن ماه‌ترین، همچو گلی خشک‌ترین
دامنِ گرم رقیه، شده پهناییِ دشت

 

رأس خورشید، مگر آمده ازعرش خدا؟
که چنین گشته خرابات، پر از نور و صفا
این مسیح است که از روی صلیب افتاده؟
از شِفا گشته نصیبش عجبا مرگ و شَفا

 

دارد از چشم رقیه به خدا می‌بارد
آسمانی ز غم و غصه و دا می‌بارد
ای که آورده طبق آمدنت نفرین باد
که ز این آمدنت بوی جفا می‌بارد

 

رحم کن کودک افتاده به زاری و عزا
رحم کن ای که ز نو کرده ای انگار بلا
جان میانِ تن او در هوس پرواز است
از چنین منظر غمگین و پر از درد و نوا

♦ ♦ ♦

اشعار شهادت حضرت رقیه

متن اشعار تسلیت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها مناسب برای استفاده در سالروز وفات حضرت رقیه را در اینجا آماده کرده ایم:

از نیمه شب گذشته و خوابش نبرده بود
طفل سه ساله ای که، دگر سالخورده بود
در گوشه ی خرابه ،به جای ستاره ها
تا صبح ،زخم های تنش را ،شمرده بود
از ضعف،نای پاشدن از جای خود نداشت
آخر سه روز بود، که چیزی نخورده بود
بادست های کوچکش، آرام و بی صدا
از فرط درد، بازوی خود را فشرده بود
این نیمه جان مانده هم از، لطف زینب است
ورنه هزار مرتبه در راه مرده بود
پیش از طلوع، بانوی گوهر شناس شهر
آن گنج را به دست خرابه سپرده بود

♦ ♦ ♦

امشب که با تو انس به ویران گرفته ام
ویرانه را به جای گلستان گرفته ام
امشب شب مبارک قدر است و من تو را

بر روی دست خویش چو قرآن گرفته ام
پاداش تشنه کامی و اجر گرسنگی
گل بوسه ایست کز لب عطشان گرفته ام
از بس که پابرهنه به صحرا دویده ام
یک باغ گل زخار مغیلان گرفته ام
از میزبانی ام خجلم سفره ام تهی ست
نان نیست جان زمقدم مهمان گرفته ام
زهرا به چادرش زعلی می گرفت رو
من از تو رو به موی پریشان گرفته ام
من بلبل حسینم و افتادم از نوا
چون جغد، آشیانه به ویران گرفته ام
بر داغدیده شاخۀ گل هدیه می برند
من جای گل، سرِ تو به دامان گرفته ام
(میثم) مدار خوف زموج بلا که من
دست تو را به دامن طوفان گرفته ام

♦ ♦ ♦

وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه
داده ست فلک تکیه به زانوی رقیه
ماه ست گدای سر بازار نگاهش
خورشید بود مشتری کوی رقیه
چشمان علمدار اگر چشمه ی خون شد
میخواست نباشد خجل از روی رقیه
دست چه کسی خورده به آیینه رویش
زخم ست چرا گوشه ی ابروی رقیه
یک روزه شده پیر چه گفتید به این طفل
ای زجر سفید ست چرا موی رقیه
وادار نکن دختر نالایق خود را
اندازه ی او نیست النگوی رقیه
ترسیم نکن داغ غم مادرمان را
باپات نزن ضربه به پهلوی رقیه

♦ ♦ ♦

گفتم ، نزن نزن جان بابایم میروم خودم
دیدی قسم شکستم عمو
راه نمی آمد پاهایم ، باهم
می کشیدم به ناچاری ، نکند بشکند قسمم
نکند بزند با تازیانه به سرم
راستی عمو یادته قصه های بابام
چقدر شبیه بانوی ، قصه ها شدم
دست به دیوار ، پهلو شکسته شدم
چه معمایی شده ، نام علی ؟؟!!
وقتی که میبرم نامش ، محکم تر می زند مرا
صلی الله علیک یا رقیه بنت الحسین

شعر شهادت حضرت رقیه (س)

شعر جانسوز حضرت رقیه

یکی از غم انگیزترین حوادث که برای خانواده امام حسین علیه السلام در ماه صفر به وقوع پیوسته است شهادت حضرت رقیه (س) است که ایشان در شب شهادت شان در کنار عمه عزیز خود نشسته بودند و مدام بی تابی می کردند و آنقدر با ناله های بلند سراغ پدر را می گرفت که این خبر به گوش یزید رسید و دستور داد تا سر بریده شهید دشت کربلا آقا اباعبدالله الحسین (ع) را نزد رقیه خاتون ببرند و طفل پس از دیدن سر مبارک پدر چشم از جهان فرو بست و شعر جانسور حضرت رقیه در مورد همین اتفاقات جانگداز سروده شده است که از شما خواستاریم با ما همراه باشید:

تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا – ولی
من برای دیدنت بالا و پایین می پرم
من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین
حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم
یاد داری آمدم من پابه پای نیزه ات
یاد داری تو کبودی های روی پیکرم
هرچه من اصرار کردم تازیانه می زدند
ناگزیر از چادر عمه گرفتم بر  سرم
در میان کوچه و بازار شهر شام بود
بر سرش میکرد طفلی شاد و خندان معجرم
هرچه بوده مطرب و رقاصه اینجا آمده
شادمانی میکنند در پیش چشمان ترم
در میان بزم عیش و نوش جای تو نبود
خیزران- دندان تو – هرگز نمیشد باورم
بی حیایی داد میزد با اجازه یا امیر
باخودم آن دختر شیرین زبان را می برم

♦ ♦ ♦

فکر میکردم در آغوشت بگیرم بهتر است؛
حال فهمیدم در آغوشت بمیرم بهتر است …
گرچه چون آن قصر این ویرانه در شان تو نیست؛
از یزید اما سرت را پس بگیرم بهتر است …
دیدنت ای قرص ماهم، زیر سقف آسِمان؛
در نگاه من که مهمان کویرم بهتر است …
من چهل منزل به دنبال سرت گفتم به خویش؛
از هزار آزادگی اینکه اسیرم بهتر است …
آخر راه است و من هم از نفس افتاده ام؛
از نفس افتادنم حالا که پیرم ، بهتر است …

درک من از زندگی مستِ حضورت بودن است؛
بعد از این، بی تو اگر باشم، بمیرم بهتر است …

♦ ♦ ♦

پایم حریف خار مغیلان نمیشود
دست شکسته یار گریبان نمیشود
گیسو نمانده تا که پریشان کنم ترا
آری , سر رقیه پریشان نمیشود
دستی که می شناسم از این قوم بی حیا
راضی به جز شکستن دندان نمیشود
گفتم شبیه روی تو خاکسترین شوم
دیدم که جز به آتش دامان نمیشود
تا مغز استخوان تن من سیه شده
دردی ست در رقیه که درمان نمیشود

♦ ♦ ♦

دختر اگر یتیم شود پیر می شود
از زندگی بدون پدر سیر می شود
هم سن و سال ها همه او رانشان دهند
دل نازک است دختر ودلگیر می شود
باشد شبیه مادر خود نافذالکلام
شهری ز گریه اش همه تسخیرمی شود
فریادهای وا ابتایش چو فاطمه
در سرزمین کفر چو تکبیر می شود
وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد
هرتاب آن چوحلقه زنجیر می شود
اصلاً رقیه نه! به خدا مرد ، بی هوا
با یک شتابِ ضربه زمین گیرمی شود
پایش به سوی قبله کشید و به نازگفت:
امشب اگر نیایی پدر دیر می شود

شهادت حضرت رقیه س تسلیت باد.

شعر شهادت حضرت رقیه (س)

تک بیتی شهادت حضرت رقیه

امشب در این جا شام هجرانی سحر شد

چشمان تاری صاحب نور و اثر شد

حال غمینی حال و احوالی دگر شد

مهمان طفل دختری راس پدر شد

او بوسه بر لب های خونی پدر زد

بر جان عالم آتش و شور و شرر زد

دختر بگوید بین دژخیمن من چه کردی؟

با خنجر و شمشیر اهریمن چه کردی؟

با سنگ و تیر و خنجر دشمن چه کردی؟

تو تشنه بودی ای پدر بی من چه کردی؟

♦ ♦ ♦

دست من و نگاه من سوی شما رقیه جان

شوق زیارتت شده درد و دوا رقیه جان

نوگل هاشمی نسب بنت حسین فاطمه

معرفتی زجود خود کن تو عطا رقیه جان

شبیه مادر حسین سیرت و صورت شماست

فاطمه کوچکی و پر از صفا رقیه جان

به جان عمه زینبت که از غمت کباب شد

دل خریدار مرا بده جلا رقیه جان

♦ ♦ ♦

بر طاق جنان حک شده سیمای رقیه

خورشید اسیر رخ زیبای رقیه

مهتاب که شب ها دل عالم برباید

یک نور ز رخسار دل آرای رقیه

دل در حرمش سجده کنان حلقه به گوش است

چون منتظر بخشش فردای رقیه

گر هردو جهان ابر شود اشک بریزد

یک قطره ز هر آبلۀ پای رقیه

هر کس نگذارم به دلم پای گذارد

زیرا که حریم دل من جای رقیه

♦ ♦ ♦

یکدم کن نظاره ای

یا بنما اشاره ای

بنگر روی نیلی ام

سوزد از شراره ای

سر روی دامنم وای از این غم

دلخون ترین منم  وای از این غم

گشته سیه تنم وای از این غم

وای از این غم

شعر شهادت حضرت رقیه (س)

شعر کوتاه شهادت حضرت رقیه

ما کجا و کربلا و اشک چون هامون کجا؟
شهر شام و سوز و آه و این دلِ مجنون کجا؟
کنج ویرانه شده خلوتگه غم های من
من کجا و این دلِ افسرده و محزون کجا؟
دختر شاه شهانم شه پرِ عشقِ حسین
ضربه های تازیانه جسمِ درد افزون کجا؟
خانه ی ما قبله ی اهلِ ‌صفا بودش ولی
این خرابه، مجلس نامحرم و افسون کجا؟
یک شب از ناقه به صحرای جفا افتاده ام
پای بی جان، جسم لرزان، سیلی ملعون کجا؟
با نگاه قطره خونی من پریشان می شدم
بر سر نی دیدن رأس عمو گلگون کجا؟
من به دامان پدر هر شب به ناز و غمزه ها
چشم تار و دست زخمی، این سرِ پر خون کجا؟
می شوم آماده با بابای خود راهی شوم
ای پدر گوشم به فرمانت بگو اکنون کجا؟

♦ ♦ ♦

من آن شمعم که آتش بس که آبم کرده، خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه، فراموشم
اگر بیمار شد کس، گل برایش می برند و من
به جای دسته گل باشد سر بابا در آغوشم
پس از قتل تو ای لب تشنه، آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است این آب بر کامم، نمی نوشم
تو را در بوریا پوشند و جسم من کفن گردد!
به جان مادرت، هرگز کفن بر تن نمی پوشم
ز زهرا مادرم خود یاد دارم رازداری را
از آن رو صورت خود را ز چشم عمه می پوشم
دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
که مثل مادرم زهرا ز سیلی پاره شد گوشم
اگر گاهی رها می شد ز حبس سینه فریادم
به ضرب تازیانه قاتلت می کرد خاموشم
فراق یار و سنگ اهل شام و خنده دشمن
من آخر کودکم این کوه سنگین است بر دوشم
سپر می کرد عمه خویش را بر حفظ جان من
نگردد مهربانی های او هرگز فراموشم
دو چشم نیمه بازت می کند با هستی ام بازی
هم از تن می ستاند جان هم از سر می برد هوشم
بود دور از کرامت گر نگیرم دست «میثم» را
غلام خویش را گر چه گنه کار است، نفروشم

♦ ♦ ♦

شعر زیبا در مورد شهادت حضرت رقیه

امشب آمد از سفر

شام غم شده سحر

بی من ای پدر مرو

من را با خودت ببر

عمه بیا ببین

مهمان آمد

قاری و حافظ

قرآن آمد

کنج خرابه ام

جانان آمد

بابای من حسین

بابا آمد

♦ ♦ ♦

در بازار شهر شام

آن شامی بی مرام

هم چون کوفه بر سرم

آتش ریزد او ز بام

هم کوفیان بدند

ای وای ای وای

هم شامیان بدند

ای وای ای وای

ما را کتک زدند

ای وای ای وای

♦ ♦ ♦

بابا پایم اینچنین

بشکسته مرا ببین

شب از پشت ناقه ای

من افتاده ام زمین

کارم به کودکی

درد و غم شد

از ستم شامیان

عمرم کم شد

من همچو مادرت

قدم خم شد

قدم خم شد

شعر شهادت حضرت رقیه (س)

دوبیتی شهادت حضرت رقیه

حضرت رقیه سلام الله علیها بنابر روایات تاریخی در نخستین روزهای ماه صفر پرپر شدند و به مناسبت فرا رسیدن سالروز وفات ایشان در این بخش زیباترین شعر دوبیتی شهادت حضرت رقیه(س) را برای شما کاربر عزیز آماده کرده ایم:

 

حال من از این خراب ترم بشه
کسی نیس که سایه‌ی سرم بشه
بدون عمه سفر نمیره که
یه چیزی بگید که باورم بشه

 

دیگه از کسی سوال نمی‌کنم
خودم و دیگه وبال نمی‌کنم
بد جوری موی سرم کشیده شد
عمه من زجر و حلال نمی‌کنم

 

زخمامو به عمه هام نشون دادم
گوشواره هامو به ساربون دادم
من باید بابامو امشب ببینم‌
نمی‌خوام بیاد ببینه جون دادم

 

دخترت از عمه شرمنده میشه
روزی صد بار میمیره زنده میشه
بسکه هر کسی رسیده کشیده
دس به موهام میزنم کنده میشه

 

دردای بی دوا مو چیکار کنم
من نماز شبامو چیکار کنم
هی به من میگن بدو نمیتونم
آبله‌های پامو چیکار کنم

 

تو ندیدی آخه پژمردن مو
سر به زیر بال و پر بردن مو
وقتی از شتر می‌افتادم بابا
عمه هم ندید زمین خوردن مو

♦ ♦ ♦

از دشت پربلا و مکانش که بگذریم
از ظهر داغ و بحث زمانش که بگذریم
یک راست می رسیم به طفل سه ساله ای
از انحنای قد کمانش که بگذریم

 

از گم شدن میان بیابان کربلا
یا از به لب رسیدن جانش که بگذریم
تازه به زخم های کف پاش می رسیم
از زخم های گوش و دهانش که بگذریم

 

حتی زنان شام به حالش گریستند
از حال عمه ی نگرانش که بگذریم
خیلی نگاه حرمله آزار می دهد
از خاطرات تیر و کمانش که بگذریم

 

با روضه ی کشیده ی گوشش چه می کنند
از گوشواره های گرانش که بگذریم
دروازه کودکان بدی داشت لااقل
از ازدحام پیر و جوانش که بگذریم

 

در مجلس یزید زبانش گرفته بود
از حرف های سخت و بیانش که بگذریم
حالا به گریه کردن غساله می رسیم
از دستهای زجر و توانش که بگذریم…

♦ ♦ ♦

دیگر بس است زحمتِ عمّه نمی دهم
حتی شده است مِنّتِ دیوار می کشم
بابا تحملِ نفسم مشکلم شده
از پهلویی که خورده زمین کار می کشم

 

با چوبِ خیزرانِ پدرهای خود هنوز
پیشِ خرابه دخترکان گرمِ بازی اند
گهواره ی علی ، گُلِ سر، کفشهای من
بابا برایشان فقط اسباب بازی اند

 

از مجلسی که حرف کنیزی ما شنید
احوال خواهرت چقدر ریخته به هم
باید مرتبت کنم امشب که نیزه نیست
رگ های حنجرت چقدر ریخته به هم

 

یک سنگ از میان دو نیزه عبور کرد
شکر خدا به جای سرت خورد بر سرم
جان رباب، شکر خدا سنگ دومی
جای سر پسرت خورد بر سرم

 

یک چند بار را که خود من شمرده ام
افتاده ای ز نیزه به روی زمین شان
جز نیزه دار همسفری داشتی مگر؟
بوی تو می دهد چقدر خورجین شان

 

پیشانی تو را که مداوا نکرده اند
قدری چکید خون جبینت به روی من
انگشتر تو داشت و زد روی گونه ام
افتاد نقش روی نگینت به روی من

 

دندانِ شیریم که شکست، سرم شکست
هر کس که دید روی مرا اشتباه کرد
عمّه به معجرم دو گِره زد، کشیدنش
روی مرا کشیدنِ معجر سیاه کرد

 

ته مانده های گیسوی نازم تمام شد
در بینِ مُشت پیرزنی گیر کرده است
لقمه به دست حرمله می خورد نان ولی
با پشتِ دست طفلِ تو را سیر کرده است

♦ ♦ ♦

گلچین زیباترین اشعار شهادت حضرت رقیه (س) را در این نوشتار برای شما سروران گرامی تهیه و تنظیم کردیم و قبر این دختر خردسال 3 ساله در سوریه نماد مظلومیت خاندان حضرت حسین بن علی علیه السلام است که با چه مشقت هایی با دشمن جنگیدند و در راه خدا به شهادت رسیدند.

برچسب‌ها:

جدیدترین مطالب