عکس نوشته غمگین مرگ سری جدید | عکس نوشته غمگین درباره مرگ
عکس نوشته مرگ
عکس نوشته غمگین مرگ برای پروفایل کسانی که می خواهند غم را به دیگران گوشزد کنند مناسب است عکس نوشته مرگ عزیزان بسیار تلخ و سرد است و اینجا جدیدترین عکس نوشته غمگین درباره مرگ آورده شده است.
یاد مرگ از جمله موضوعاتی است که امام علی (ع) در نهج البلاغه و سایر روایات بسیار در مورد آن سخن گفته است. در ادامه به برخی از این سخنان میپردازیم:
«کسی که فردا را از زندگی خود بشمارد حق مرگ را چنان که در خور آن است رعایت نکرده است.»
«زیاد به یاد مرگ باشید تا مصیبتها و سختیهای روزگار بر شما آسان شود.»
«کسی که بسیار یاد مرگ کند به مقدار کمی از دنیا راضی میشود.»
«به ياد آوريد آن بر هم زننده خوشیها و منغّص كننده عیشها و دعوتگر پراكندگى را. ياد كنيد آن از هم پاشنده انجمنها و دورکننده آرزوها و نزديك كننده مرگها و اعلامکننده جدايى و پراكندگى را.»
«چگونه مرگ را فراموش میکنی در حالى كه نشانههایش به تو تذكر میدهند؟!»
«شما را سفارش میکنم كه به ياد مرگ باشيد و از آن كمتر غفلت ورزيد. چگونه از چيزى غافليد كه او از شما غافل نيست و چگونه به كسى چشم طمع دوختهاید كه به شما مهلت نمیدهد! مردگانى كه مشاهده کردهاید خود واعظانى هستند كه شما را از هر واعظى بینیاز میکنند.»
«خوشا به حال کسی که معاد را به یاد آورد، برای روز حساب کار کند و به حد کفاف قانع و از خداوند خشنود باشد.»
«پسركم! (خطاب به امام حسن (ع)) فراوان به ياد مردن و به ياد پيشامدهاى بعد از مرگ كه ناگاه به آن درآيى باش و مرگ را جلوى چشمان خود تصور كن تا آن گاه كه نزد تو میآید خود را آراسته و آماده نموده و كمر خود را بسته باشى كه مبادا ناگهان بيايد و تو را مغلوب سازد و در حالى كه فريفته شدهای تو را دريابد. فراوان به ياد آخرت و نعمتها و عذاب دردناك آن باش كه همانا ياد آخرت زهد ورزی در دنيا را به تو میآموزد و دنيا را در نزد تو كوچك و خوار مىسازد. و مبادا دلگرمى اهل دنيا كه به دنيا دل بستهاند و بر سر دنيا به يكديگر میپرند، تو را فريفته سازد؛ چه آن كه خدا تو را از دنيا خبر داده و دنيا نيز وصف خويش را با تو در ميان نهاده و از زشتیهایش برايت پرده گشاده است.»
«بندگان خدا! از مرگ رهایی نیست پس پیش از فرا رسیدن آن، ترس و احتیاط را مراعات کنید و توشه لازم آن را آماده نمایید که شما هدف مرگ قرار گرفتهاید اگر بایستید شما را میگیرد و اگر فرار کنید شما را به دست میآورد و مرگ از سایه شما برای شما لازمتر و نزدیکتر است مرگ به پیشانی شما نوشته شده و دنیا پس از شما درنوردیده خواهد شد. بنابراین هنگامی که هواهای نفسانی و شهوات هجوم میآورند، مرگ را بسیار یادآور شوید که مرگ برای وعظ و پند کفایت میکند؛ و رسول خدا (ص) اکثر اوقات اصحابش را به یاد مرگ توصیه میفرمود و دستور میداد زیاد در یاد مرگ باشید که او لذتها را از بین میبرد و میان شما و شهوات شما حائل و مانع میشود.»
عکس نوشته غمگین مرگ سری جدید
روز مرگم اشک را پیدا کنید
روی قلبم عشق را پیدا کنید
روز مرگم خاک را باور کنید
روی قبرم لاله را پرپر کنید
خانه را وقف نیلوفر کنید
پیکرم را غرق در شبنم کنید
روز مرگم دوست را دعوت کنید
بعد مرگم خنده را سر کنید
رفتنم را ای دوستان باور کنید
عکس های مرگم
روز مرگم فقط یک چیز بهش میگم
بعد مرگم دیگه مهم نیست چراالان نیستی
عکس نوشته غمگین مرگ
دلا چون کس نخواهد ماند دایم هم نمانی تو
قدم در نه اگر هستی طلبکار معانی تو
گرفتم صد هزاران علم در مویی بدانستی
چو مرگت سایه اندازد سر مویی چه دانی تو
چو کامت بر نمیآید به ناکامی فرو ده تن
که در زندان ناکامی نیابی کامرانی تو
به چیزی زندگی باید که نبود زین جهان لابد
که تا چون زین جهان رفتی بدان زنده بمانی تو
وگر زنده به دنیا باشی ای غافل در آن عالم
بمانی مرده و هرگز نیابی زندگانی تو
اگر تو پر و بال دنیی و عقبی بیندازی
خطابت آید از پیشان که هرچ آن جستی آنی تو
بلی هر دم پیامت آید از حضرت که ای محرم
چو حیلایموتی تو چرا بر خود نخوانی تو
چو گشتی زین خطاب آگاه جانت را یقین گردد
که سلطان جهانافروز دارالملک جانی تو
زهی عطار کز بحر معانی چون مدد داری
توانی کرد هر ساعت بسی گوهرفشانی تو
بعد از مرگم….. جنازه ام رابسوزانید …میخواهم….حسرت سر خاک امدنم به دل خیلی ها بماند..
بلافاصله پس از مرگم…
مرا به خاک نسپارید؛
دوستانم عادت دارند که…
دیر بیایند…
من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل بخت بد بین از اجل هم ناز می باید کشید
پس از مرگم
تو ای زیبا نگارم
بیا در جمع خوبان بر مزارم
خدایا کی میرسه مرگ من
به امید این روز …روز مرگم
من فقط مرگ میخوام…
هرگاه خبر مرگم را شنیدی
در پی مزاری باش که بر سنگش نوشته :
ساده بودم ، باختم !
کاش می دانستم بعد از مرگم اولین اشک از چشمان چه کسی جاری می شود ، و آخرین سیاه پوش که مرا فراموش می سپارد چه کسی خواهد بود تا قبل از مرگم جانم را فدایش کنم.
موقع مرگم بهم گفتند آخرین خاستت چیه؟؟ گفتم :یه تیکه یخ بزارید سر قبرم چیکه کنه،…. پرسیدن چرا؟؟ گفتم آخه کسی رو ندارم سر قبرم گریه کنه سلامتیه بی کسا
واسه مرگم دست به داعا بشین
عکس های متن دار راجب مرگ
عکس نوشته مرگ و مردن
تو بیمارم کردی …..و تو باعث مرگم ….
عکس نوشته غمگین راجب مرگ
عکس نوشته مرگ و مردن
عکس نوشته غمگین برای مرگ عزیز
عکس نوشته مردن
عکس نوشته غمگین درمورد مرگ
دانی تو که مرگ چیست از تن رستن
یعنی قفس بلبل جان بشکستن
برخاستن از دو کون و خوش بنشستن
از خویش بریدن و بدو پیوستن
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم
بگذشت چو باد و پیری آمد به سرم
شد روز جوانی و درآمد شب مرگ
وز بیم شب نخست خون شد جگرم
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
چندان که ز مرگ می بگویم دل را
تنبیه نمیاوفتد این غافل را
مشکل سفری است ای دل غافل در پیش
چه ساختهای این سفر مشکل را
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
ای مانده به جان این جهانی زنده
تا کی باشی به زندگانی زنده
چون زیستن تو مرگ تو خواهد بود
نامرده بمیر تا بمانی زنده
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
مرگ است خلاص عالم فانی را
درهم چه کشی ز مرگ پیشانی را
گر مزبله تن تو را مرگ رسید
با مرگ چکار جان تو با جانی را
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
گفتی تو که مرگ چیست ای بینایی
مرگ آینه فضیحت و رسوایی
یک ذره گر این حدیث برجانت تافت
با خویش ببردت که نبود آنجایی
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
چون بسیارست ضعف در ایمانت
هرگز نبود حدیث مرگ آسانت
چندین مگری ز مرگ اگر جان داری
کان میباید که باز خندد جانت
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
چون مرگ در افکند به غرقاب ترا
با خاک برد با دل پرتاب ترا
چون گور ز پیش داری ومرگ از پس
چون میآید درین میان خواب ترا
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
در عالم مرگ زندگانی دور است
در رنج جهان گنج معانی دور است
خوش باش که دور مرگ نزدیک رسید
ناکامی کش که کامرانی دور است
عکس نوشته غمگین برای مرگ
عکس نوشته مردن
عکس نوشته های غمگین در مورد مرگ
زندگی یعنی ارزوی مرگ. مرگ ارزو
چنان دل کندم از دنیا که شکلم،شکل تنهایست.ببین مرگ مرا در خویش،که مرگ من تماشایست
عکس نوشته خیلی غمگین مرگ
چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردمپرور است
نیست از شفقت مگر پرواری او لاغر است
زان فلک هنگامه میسازد به بازی خیال
کاختران چون لعبتانند و فلک چون چادر است
عاقبت هنگامه او سرد خواهد شد از آنک
مرگ این هنگامه را چون وامخواهی بر در است
در جهان منگر اگرچه کار و باری حاصل است
کاخرین روزی به سر باریش مرگی درخور است
دل منه بر سیم و بر سیمین بران دهر از آنک
جمله زیر زمین پر لعبت سیمین بر است
بنگر اندر خاک و مگذر همچو باد ای بیخبر
کین همه خاک زمین خاک بتان دلبر است
ملک عالم را نظامی نیست در میزان مرگ
سنجدی سنجد اگر خود فیالمثل صد سنجر است
صد هزاران سروران را سر درین ره گوی شد
در چنین رهای سلیمالقلب چه جای سر است
در چنین ره گر نداری توشه بر عمیا مرو
کین رهی بس مهلک است و وادیی بس منکر است
دم مزن دم درکش و همدم مجوی از بهر آنک
تا ابد یکیک دم عمر تو یکیک گوهر است
مرگ حق است
چون همی افتاد مرگی هر زمان
خرقه شد در بخیه صد پاره نهان
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
کار خود در زندگانی کن به برگ
زانکه نتوان کرد کاری روز مرگ
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
زنده بی مرگ بسیاری بود
گر بمیری زنده این کاری بود
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
عکس نوشته های غمگین مرگ
هرکه او یکدم ز مرگ اندیشه داشت
چون تواند ظلم کردن پیشه داشت
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
چون ترا مرگست و آتش پیش در
ظلم تا چندی کنی زین بیشتر
مرگ گوئی نیست جانت را تمام
کاتشیش از ظلم در باید مدام
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
عمر چیست از مرگ بیرون زیستن
مرگ از پس کردن اکنون زیستن
عیش چیست از زندگی مرده شدن
پیش هر دردی پس پرده شدن
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
هرچه در دنیا خیالت آن بود
تا ابد راه وصالت آن بود
کار بر خود از امل کردی دراز
بند کن پیش از اجل از خویش باز
ورنه در مردن نه آسان باشدت
هر نفس مرگی دگر سان باشدت
جمله در باز و فرو کن پای راست
گر کفن را هیچ نگذاری رواست
بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان میدهد….گریه هایت بوی عشق و بوی باران میدهد…..دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا…….دست هایت درد هایم را تسلا میدهد
عکس نوشته غمگین مرگ مادر
عکس نوشته غمگین درباره مرگ
عکس نوشته غمگین مرگ برادر
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروز ها ‚ دیروزها دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد می خزند آرام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر یاد می آرم که در دستان من روزگاری شعله میزد خون شعر خاک میخواند مرا هر دم به خویش می رسند از ره که در خاکم نهند آه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند بعد من ناگه به یکسو می روند پرده های تیره دنیای من چشمهای ناشناسی می خزند روی کاغذها و دفترهای من در اتاق کوچکم پا می نهد بعد من، با یاد من بیگانه ای در بر آینه می ماند به جای تار مویی نقش دستی شانه ای می رهم از خویش و می مانم ز خویش هر چه بر جا مانده ویران می شود روح من چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان میشود می شتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماهها چشم تو در انتظار نامه ای خیره میماند به چشم راهها لیک دیگر پیکر سرد مرا می فشارد خاک دامنگیر خاک بی تو دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد آنجا زیر خاک بعد ها نام مرا باران و باد نرم میشویند از رخسار سنگ گور من گمنام می ماند به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ
عکس نوشته غمگین مرگ پدربزرگ
آخ آخ ازاین دل لعنتی لامصب مشکل وغصه چنان بهم چسببیدن ک انگارب غیرازمن کسی روندارن لامصب شده عشقم ،نفسم ..همه کسم /روانیم کردن دیگه////خدایاقربونت برم دورت بگردم پیش مرگ بندهات شم عینی دیگ امتحانم نکن پروندمو بزارزیربغلم دیگ به خودت قسم تحمل ندارم
عکس نوشته غمگین مرگ پدر
تکلیفم روشن است ؛ خاموش میشوم شیرینم … فرهاد وار اینبار باید به جای کوه ، دل بکنم ! آری دست تو اگر بود ، دست من درجیبم نبود وبدان قلب من هم مثل ساعت بارفتنت از کار می افتد رفتنت باروزهایم کاری نکرد اماشبهایم ….کاش خوشبختی هم مانند مرگ حق بود کاش…!!
عکس نوشته غمگین مرگ خواهر
عکس نوشته غمگین مرگ عزیز
مگه تو نگفتی عاشقا برات عزیز ترن پس بگو فرشته مرگم نیاد دوربرم
خواجه تا چند حساب زر و دینار کنی
سود و سرمایه دین بر سر بازار کنی
شب عمرت بشد و صبح اجل نزدیک است
خویشتن را گه آن نیست که بیدار کنی
چیست این عجب و تفاخر به جهان ساکن باش
چند با صد من و من سیم و زر اظهار کنی
پنج روزی همه کامی ز جهان حاصل گیر
عاقبت هم سر پر کبر نگونسار کنی
آن نه کام است که ناکام بجا بگذری
وان نه برگ است که بر جان خودش بار کنی
جمع تو بار گنه باشد و دیوان سیاه
نه هم آخر تو خوشی نام سیه بار کنی
چون همی دانی کت خانه لحد خواهد بود
خانه را نقش چرا بر در و دیوار کنی
سهو کارا به تک خاک همی باید خفت
طاق و ایوان به چه تا گنبد دوار کنی
مرگ در پیش و حساب از پس و دوزخ در راه
به چه شادی خرفا خنده بسیار کنی
تو که بر روبه مسکین بدری پوست چو سگ
عنکبوتانه کجا پرده احرار کنی
این همه دانی و کارت همه بی وجه بود
خود ستم کم کن اگر منع ستمکار کنی
به فصاحت ببری گوی ز میدان سخن
لیک خود را به ستم بیهده رهوار کنی
خویش و همسایه تو گرسنه وز پر طمعی
نفروشی به کسی غله در انبار کنی
جامه در تنگ و دلت تنگ و در اندیشه آن
تا دگر ره ز کجا جامه و دستار کنی
بر ضعیفان نکنی رحم به یک قرص جوین
وانگه از ناز به مرغ و بره پروار کنی
مستراحی است جهان و اهل جهان کناسند
به تعزز سزد ار در همه نظار کنی
نافه داری بر هر خشک دمانی مگشا
اول آن به که طلبکاری عطار کنی