شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

اشعار قدیمی فاطمیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله را در این بخش برای شما عزیزان تدارک دیده ایم و مظلومیت بزرگ بانوی اسلام به قدری بوده است که همه مسلمانان را در غم شهادت ایشان فرو برده است. در متن اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا (س) آنچه که بر ایشان گذشته است به صورت شعر بیان شده است و مظلومیت اهل بیت حضرت محمد مصطفی (ص) با آزار‌هایی که دخترشان به جان خریدند، آغاز می‌شود. در ادامه با زیباترین شعر در مورد شهادت حضرت فاطمه در خدمت شما کاربر محترم خواهیم بود.

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر شهادت حضرت فاطمه

تلاش و کوشش دختر پیامبر گرامی اسلام در جهت احقاق حق خاندان عصمت و طهارت و حضرت علی (ع) منجر به شهادت این بانوی فداکار شد و با وفات ایشان شهر مدینه دو مرتبه در غم و اندوه فرو رفت. شعر شهادت حضرت فاطمه (س) غریبی ایشان را به خوبی نشان می دهد؛ زیباترین اشعار در سوگ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را در سماتک می خوانید.

♦ ♦ ♦ ♦

مرگ زهرا را بدین تعجیل کس باور نداشت
یا مگر جز مرگ، زهرا حاجت دیگر نداشت
با چه جرأت مادر سادات را سیلی زدند
آخر آن مظلومه بی کس مگر یاور نداشت
جسم زهرا آب شد از آتش خشم عدو
دیگر آن غمدیده طاقت، بهر ضرب در نداشت
داغ ختم الانبیا می‌کُشت آن مظلومه را
کاش دیگر قاتلی چون قنفذ کافر نداشت
گشت تفسیر ذوی القربی به مرگ فاطمه
خصم بر این آیه تفسیری از این بهتر نداشت
فاطمه در راه دین بگذشته بود از جان ولی
محسن ششماهه اش تاب فشار در نداشت
فاطمه از پرده دل ناله کرد و دخترش
چاره‌ای جز گریه بر حال دل مادر نداشت
کاش می‌پرسیدم از مهدی چرا جدت علی
روز جسم مادر غمدیده ات را بر نداشت
انتقام بدر و خیبر را گرفت از فاطمه
آنکه در دل غیر بغض احمد و حیدر نداشت

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

مدینه شد گُل یاسَت کجا نیلوفری
کدامین کوچه دارد داغ مرگ مادری
مدینه در کجاست، مزار فاطمه
کجا گشته خزان، بهار فاطمه
فاطمه، فاطمه، فاطمه
مدینه کوچه هایت بوی زهرا می دهد
نشان از غربت شبهای مولا می دهد
مدینه در کجاست، مزار فاطمه
کجا گشته خزان، بهار فاطمه
فاطمه، فاطمه، فاطمه
مدینه در کدامین کوچه زهرا را زدند
کجا در پیش طفلان یار مولا را زدند
مگر آنجا علی، دو دستش بسته بود
که زهرا ناله دلش آهسته بود
فاطمه، فاطمه، فاطمه
سکوتت ای مدینه می زند بر جان شَرر
سخن با ما بگو از قصه دیوار و در
بگو از غربت امیر المومنین
بگو شد فاطمه کجا نقش زمین
فاطمه، فاطمه، فاطمه
مدینه ای گواهِ اشک پنهان علی
به دامانت نهان شد دسته گلهای علی
مدینه کو بلال، بگوید تا اذان
شده وقت نماز، پیمبر را بخوان
فاطمه، فاطمه، فاطمه

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر در مورد وفات حضرت فاطمه

بس که دل بی ماه رویت در دلِ شب‌ها گریست
آسمان دیده ام زین غصّه یک دریا گریست
باغبان عشق، در سوگت نه تنها ناله کرد
ای گل پرپر به حالت بلبل شیدا گریست
بارالها! بین دیوار و دری، آن شب چه شد؟
کآسمان بر حال زار زُهره زهرا گریست
گشت خون آلوده چشم اختران آسمان
بس که زهرا تا سحر بر غربت مولا گریست
شد کویر تشنه سیراب ای فلک از بس علی
داغ بر دل، لاله آسا، در دل صحرا گریست
تا نبینند اشک او را، تا سحر هر شب علی
یا حدیث دل به چَهْ گفت از غریبی، یا گریست
شیر میدان شجاعت بود و یک دنیای صبر
من ندانم ای فلک با او چه کردی تا گریست
سوخت همچون شمع و از او غیر خاکستر نماند
بس که از داغ تو خورشید «جهان آرا» گریست

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

نای نفس کشیدن و رعنا شدن نداشت
سرو علی دگر کمر پا شدن نداشت
این بر همه طبیب ، ز خود دست شسته بود
کی گفته او توان مسیحا شدن نداشت
آب از سرش گذشته ، علی را خبر کنید
کوثر که میل راهی دریا شدن نداشت
پیچیده است اگر، کمرش درد می کند
او هیچ گاه قصد معما شدن نداشت
امروز کار خانه خود را تمام کرد
گویا که قصد عازم فردا شدن نداشت
حتی حسین آب ز دستش گرفت و خورد
گویا خبر ز راهی گرما شدن نداشت
می شست رخت خویش ، ولی طول می کشید
چون دست لاغرش رمق واشدن نداشت
اسماء کمی خلاصه بینداز بسترش
تصویر فاطمه که غم جا شدن نداشت
می خواست دختر پدر خویشتن شود
گویا که میل حضرت زهرا شدن نداشت
با قصد قربت از پسرانش برید دل
هرچند قصد قربت مولا شدن نداشت

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر شهادت حضرت زهرا ۱۴۰۲

خداحافظ ای کوچه‌های مدینه
خداحافظ ای میخ پهلو و سینه
خداحافظ ای بستر من خسته
خداحافظ ای یار خانه نشسته
خداحافظ ای نمازنشسته
خداحافظ ای گوشواره شکسته
خداحافظ ای درد بازو و سینه
خداحافظ ای کوچه‌های مدینه
خداحافظ ای شهر اندوه و کینه
خداحافظ ای چادر خاکی
خداحافظ ای گریه‌های شبانه
خداحافظ ای شهر پیغمبر
خداحافظ ای نخل‌های مدینه
خداحافظ ای خانه مهر و صفا

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

مدینه در سکوتی مبهم و حُزن‌آور است، امشب
گمانم در وصیّت فاطمه با حیدر است، امشب
چنین می‌گفت با مولا، به صد اندوه و غم، زهرا
که یا بن عمّ مرا با تو، وداع آخر است، امشب
دل شب شو مهیّا، غسل و کفن و دفن زهرا را
که جانم خسته زآن دو کافر بداختر است، امشب
الا ای جان و جانانم! تو و جان یتیمانم
که بر طفلان بی‌مادر، دلم در آذر است، امشب
به یک‌سو مجتبی در اشک و در یک‌سو حسین‌ او
نوای زینبینش، بانگ مادر مادر است، امشب
ز داغ بانوی محشر، تو ای «خادم» مگو دیگر
که در جنّت پریشان زین عزا، پیغمبر است امشب

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر سوزناک حضرت زهرا

خداحافظ ای یار پهلو شکسته
خداحافظ ای رونق آشیانم
خداحافظ ای قوت زانوانم
خداحافظ ای جسم بی جان زهرا
خداحافظ ای مانده در کوچه تنها
خداحافظ ای گریه های شبانه
خداحافظ ای بانوی بی نشانه
خداحافظ ای کوچه های مدینه
خداحافظ ای زخم بازو و سینه
خداحافظ ای داغ در دل نهفته
خداحافظ ای موی آتش گرفته
خداحافظ ای خاطرات غم یار
خداحافظ ای خون مانده به دیوار
خداحافظ ای یار در خون تپیده
خداحافظ ای یاور قد خمیده
خداحافظ ای یاور مهربانم
خداحافظ ای مادر کودکانم
خداحافظ ای یاس صورت کبودم

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

از خانه چارچوب درت را شکسته‌اند
باب الحوائج پدرت را شکسته‌اند
عمداً مقابل پسر ارشدت زدند
یعنی غرور گل پسرت را شکسته‌اند
بازو و سینه، کتف و سرت درد می کند
هرجا که بوسه زد پدرت، را شکسته‌اند
ای مرغ عشق خانه حیدر کمی بپر
باور نمی کنم که پرت را شکسته‌اند
از طرز راه رفتن و قد هلالی ات
احساس می کنم کمرت را شکسته‌اند
ابری ضخیم سر زد و ماهت خسوف شد
بی شک فروغ چشم ترت را شکسته‌اند
دندانه های شانه پر از خون تازه شد
اصلاً بعید نیست، سرت را شکسته‌اند
با بستری کبود و پر از لاله های سرخ
آئینه های دور و برت را شکسته‌اند
زان آتشی که بر شجر طیبه زدند
ثلثی ز شاخ و برگ و برت را شکسته‌اند

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر پهلوی شکسته حضرت زهرا

از بیت آل طاها آتش کشد زبانه
گوئی شده قیامت بر پا درون خانه
برپاست شور محشر از عترت پیمبر
خلقند مات و مبهوت از گردش زمانه
اهریمنان نمودند خون قلب مصطفی را
در منظر خلایق بی جرم و بی بهانه
در پشت در فتاده ام الائمه از پا
دارد فغان ز دشمن آن گوهر یگانه
زینب به ناله گوید کشتند مادرم را
این یک ز ضرب سیلی آن یک ز تازیانه
در خون فتاده زهرا چون مرغ نیم بسمل
محسن فتاده چون گل پر پر در آستانه
در پشت زانوی غم پژمان نشسته حیدر
مانده حسین مظلوم(ع) حیران در آن میانه
از نقش خون و دیوار پرسد ز حال زهرا
وز زخم سینه گیرد از میخ در نشانه
دارد حسن شکایت از کینه مغیره
ریزد ز دیدگانش یاقوت دانه دانه
با پهلوی شکسته چون مرغ بال بسته
زهرا به خون نشسته در کنج آشیانه
دهه فاطمیه بر مسلمانان ایران تسلیت باد

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

ای کشتی شکسته که پهلو گرفته‌ای
بر گو چرا تو دست به پهلو گرفته‌ای
گل را خدا برای سرور آفریده است
ای گل چرا به غصه و غم خو گرفته‌ای
گاهی ز درد شانه ز دل آه می‌کشی
گاهی ز درد دست به بازو گرفته‌ای
از ماجرای کوچه نگفتی به من بگو
اکنون چرا ز محرم خود رو گرفته‌ای
دیوار گشته است عصای تو ابز هم
بینم که دست بر سر زانو گرفته‌ای
دیشب نماز نافله تو نشسته بود
دیدم که دست خویش به پهلو گرفته‌ای
هر گه که در به روی علی باز می‌کنی
خوشحال می‌شوم که تو نیرو گرفته‌ای
رنگی زداغ کر گه «وفائی» به شعر توست
چون لاله‌ها زباغ ولا بو گرفته‌ای

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

برگشا مُهر خاموشی از زبانت ای بقیع
جای زهرا را بگو با زائرانت ای بقیع
دیده گریان ما را بنگر و با ما بگو
در کجا خوابیده آن آرام جانت ای بقیع
لطف کن، گم کرده ما را نشان ما بده
بشکن این مهر خموشی از زبانت ای بقیع
گر دهی بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد
برندارم سر ز خاک آستانت ای بقیع
گفت مولا رازِ این مطلب مگو با هیچ کس
خوب بیرون آمدی از امتحانت ای بقیع
گر نداری اذن از مولا که سازی برملا
لااقل با ما بگو از داستانت ای بقیع
فاطمه با پهلوی بشکسته شد مهمان تو
دِه خبر ما را ز حال میهمانت ای بقیع
آرزو دارد به دل خسرو که تا صاحب زمان
برملا سازد مگر راز نهانت ای بقیع

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی
بانوی بو تراب چرا پا نمی شوی
پهلوی منهم از خبر رفتنت شکست
رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی
با قطره قطره اشک سلامت نموده ام
زهرا بده جواب چرا پا نمی شوی
خورشید لطمه دیده حیدر بلند شو
بر جمع ما بتاب چرا پا نمی شوی
رفتی و روی صورت خود را کشیده ای
ای مادر حجاب چرا پا نمی شوی
بی تو تمام ثانیه ها دق نموده اند
رفته زمان بر آب چرا پا نمی شوی
روی کبود تو به نگاهم اشاره کرد
مردم از این خطاب چرا نمی شوی
می میرد از تنفس دلگیر کوچه ها
ای غنچه های ناب چرا پا نمی شوی

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

گلچین اشعار شهادت حضرت زهرا

اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد زخون لبالب و این غنچه وا نشد
آن جا از زمان که جدا از تنم شده است
یکدم سر من از سر زانو جدا نشد
با آنکه دست دشمن دو بازویم شکست
دیدی که دامن تو زدستم رها نشد
شرمنده ام , حمایت من بی نتیجه ماند
دستم شکست و بند زدست تو وا نشد
بسیار دیده اند که پیران خمیده اند
امّا یکی چو من به جوانی دو تا نشد
از ما کسی سراغ ندارد غریب تر
در این میانه درد ز پلو جدا نشد

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

تا علی ماهَش به سوی قبر بُرد
ماه، رخ از شرم، پشت ابر بُرد
آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد
زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر
تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر
ناگهان بر یاری دست خدا
دستی آمد، همچو دست مصطفی
گوهرش را از صدف، دریا گرفت
احمد از داماد خود، زهرا گرفت
گفتش ای تاج سر خیل رُسُل
وی بَر تو خُرد، یکسر جزء و کل
از من این آزرده جانت را بگیر
بازگرداندم، امانت را بگیر
بار دیگر، هدیه ی داور بگیر
کوثرت از ساقی کوثر بگیر
می کِشد خجلت علی از محضرت
یاس دادی، می دهد نیلوفرت

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

زیباترین شعر در مورد حضرت فاطمه شهادت

ای آفتاب روشنم ای همسرم مرو
این‌گونه از مقابل چشم ترم مرو
با تو تمام زندگی‌ام بوی سیب داشت
ای میوه بهشتی پیغمبرم مرو
جان مرا بگیر خداحافظی مکن
از روبروی دیده ناباورم مرو
تا قول ماندن از تو نگیرم نمی‌روم
ای سایه بلند سرم، از سرم مرو
لطف شب عروسی دختر به مادر است
پس لااقل به خاطر این دخترم مرو

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

قصد داری بروی و بدنم می‌لرزد
مادر آینه‌ها بی تو تنم می‌لرزد
گر چه سخت است ولی خوب تماشایم کن
به خدا بازوی خیبر شکنم می‌لرزد
بلبل زخمی باغم تو بگو علت چیست؟
چه شده غنچه ناز چمنم می‌لرزد
از همان روز که از کوچه غم برگشتی
تا بدین ساعت غربت،حسنم می‌لرزد
آن قدر لرزه به اندام علی افتاده
گوئیا بر تن من پیرهنم می‌لرزد
تا به امروز ندیدند بلرزد کوهی
کوه بودم ولی امروز تنم می‌لرزد

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر کوتاه شهادت حضرت زهرا

گل، بر من و جوانی من گریه می‌کند
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند
از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند
از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می‌کند
گل‌های من هنوز شکوفا نگشته‌اند
شبنم به باغبانی من گریه می‌کند
در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه می‌کند
گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می‌کند
این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهره‌ی خزانی من گریه می‌کند
فردا مدینه نشنود آوای گریه‌ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را
با گریه می بینم غروب آخرت را
من التماس لحظه های درد هستم
آیا نگاهی می کنی دور و برت را؟
دست مرا بستند و پشتم را شکستند
می بینی آیا حال و روز حیدرت را؟
حالا که روی پای من از حال رفتی
فهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!
پروانه حرف عشق را هرگز نمی زد
می دید اگر یک مشت از خاکسترت را
افتاده ام پشت درِ قفل نگاهت
واکن دوباره چشمهای نوبرت را
بر زانوی تنهایی خود سر گذارم
وقتی ندارم بر سر زانو سرت را

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

اشعار قدیمی فاطمیه

آیینه‌ام شکسته من از او شکسته‌تر
او خسته زمانه و من نیز خسته‌تر
بغضی نشسته در وسط سینه من و..
بغضی درون سینه زهرا شکسته‌تر
این روزها نفس زدنش با شماره است
اما نفس نفس زدن من گسسته‌تر
دست علی که بسته شود بسته می‌شود
دست زمین و پای زمان نیز بسته‌تر
از این به بعد خانه من فاطمیه است
پیدا نمی‌کنید مکانی خجسته‌تر
از لطف فاطمه است اگر هیئتی شُدید
در حلقه‌های سینه‌زنی دسته دسته‌تر

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

عزلت گرفته ای تو و من هم که بستری
غصه غذای من شده این روز آخری
زانو بغل گرفته ای و به دل داغ میزنی
ماتم زده ز غصه این یاس پرپری
طوری کنار بستر من گریه میکنی
باور نمی کنم که علی دلاوری!
شانه به موی زینب و نان پخته ام علی
جارو زدم به خانه که پر دربیاوری
خواهی اگر که برلب من خنده گل کند
باید برای فاطمه تابوتی آوری
در زیر پیرهن تو مرا شستشو بده
ترسم از این بود که تو طاقت نیاوری
آخر نگاه زینب و این در کشد مرا
دارم ز حق طلب که نسوزد دگر دری
یادت نمی رود که علی جان به نیمه شب
آب از برای تشنه لب من بیاوری
ای جان عالمی به فدایت حسین من
روزی فرا رسد که ببینم تو بی سری

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

اشعار سوزناک شهادت حضرت زهرا

چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود
زهرا حریف چشم تو باران نمی شود
گیرم که نان بعد خودت هم درست شد
نان بدون فاطمه که نان نمی شود
برخیز و باز مادری ات را شروع کن
فضه حریف گریه ی طفلان نمی شود
بدجور جلوه کرده کبودی چشم تو
طوری که زیر دست تو پنهان نمی شود
معجر بزن کنار و علی را نگاه کن
خورشید زیر ابر که تابان نمی شود
فهمیده ام ز سرفه ی سنگین سینه ات
امشب نفس کشیدنت آسان نمی شود
ای استخوان شکسته ی حیدر چه می کنی؟
با کار خانه زخم تو درمان نمی شود
من خواهشم شده ست که زهرای من بمان
تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود
گفتم که روی خویش عیان کن ببینمت
گفتی به یک نگاه به قرآن نمی شود
در بسترم و خسته ام و تاب ندارم
شبها من از آن ضربه در خواب ندارم
انگار بعید است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گریه و سیلاب ندارم
با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص
غیر از دل پر آه به محراب ندارم
از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم
جز خون که زسینه رودم آب ندارم
از روی علی بسکه رخ خویش گرفتم
خجلت زده ام چهره شاداب ندارم
در صورت من نقش ز پستی و بلندی است
جز روی ورم کرده در این قاب ندارم
از ضربه آن دست نشست ابر به رویم
خاموش شدم هاله مهتاب ندارم
چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان
آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

بشکند دستی که زد سیلی به روی فاطمه
شد از آن سیلی سیه روی نکوی فاطمه
بی حیایی بین که می‌برد او گمان، با ظلم خویش
می‌توان بازی کند با آبروی فاطمه
بی خبر از آن که زهرا هست ناموس خدا
دیده هر آبرومندی است سوی فاطمه
با وجود چار طفل کوچک او، مرگ بود
روز و شب از درگه حق آروزی فاطمه
غصه قلبش اگر بر روزها وارد شود
روز روشن تیره گردد همچو موی فاطمه
پیش چشمان حسن در رهگذار خاص و عام
حمله ور شد دشمن جانی به سوی فاطمه
دست مولا خورد چون بر بازوی او نیمه شب
ناله‌اش برخاست حین شستشوی فاطمه
کی شود مهدی بیاید برکشد تیغ از نیام
انتقامی سخت گیرد از عدوی فاطمه؟
گاهگاهی از فشار گریه و افغان و آه
می گرفت ای «ملتجی» راه گلوی فاطمه

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر نو شهادت حضرت زهرا

وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست
احساس میکنیم که دو عالم گدای ماست
با گریه بهر فاطمه آدم عزیز است
این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست
اینجا به ما حسین حسین وحی میشود
پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست
سلمان شدن نتیجه همسایگی اوست
زهرا برای سیر کمال ولای ماست
تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است
چادر نماز مادر ارباب های ماست
باران به خاطر نوه ی فضه میرسد
ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست
فرموده اند داخل آتش نمیشویم
فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

خاکستر این لانه اصلا دیدنی نیست
آتش در این کاشانه اصلا دیدنی نیست
در پیش چشمان ترِ یک شمع خاموش
افتادن پروانه اصلا دیدنی نیست
وا می‌شد این در رو به اقیانوس و امروز
پشت در این خانه اصلا دیدنی نیست
دستان ساقی بسته و ساغر شکسته
خون بر درِ میخانه اصلا دیدنی نیست
وقتی بیفتد چادر خاکی، خدایا!
هم از سر و هم شانه اصلا دیدنی نیست
بر صورت معصوم یک زن جای یک دست
یک دست نامردانه اصلا دیدنی نیست
باور کنید افتادن یک مرغ زخمی
بین چهل دیوانه اصلا دیدنی نیست
«من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم…»
نه رفتن جانانه اصلا دیدنی نیست

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

ضمن عرض تسلیت شهادت مادر سادات از شما دعوت می کنیم با اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا (س) همراه ما باشید.

بُرد در شب تا نبیند بی‌نقاب
ماه نورانی تر از خود، آفتاب
بُرد در شب پیکری همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب
شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست
روشنانش را فلک خاموش کرد
ابرها را پنبه‌های گوش کرد
تا نبیند چشم گردون، پیکرش
نشنود تا ضجّه‌های همسرش
هم مدینه سینه‌ای بی‌غم نداشت
هم دلی بی‌اشک و خون، عالم نداشت
نیست در کس طاقت بشنیدنش
با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش
درد آن جان جهان، از تن شنید
راز غسل از زیر پیراهن شنید
جان هستی گشته بود از تن جدای
نیستی می‌خواست، هستی از خدای
دست دست حق چو بر بازو رسید
آنچنان خم شد که تا زانو رسید
دست و بازو گفتگوها داشتند
بهر هم، باز آرزوها داشتند
دست، از بازوی بشکسته خجل
بازو از دستی که شد بسته خجل
با زبان زخم، بازو، راز گفت
دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت
سینه و بازو و پهلو از درون
هر سه بر هم گریه می‌کردند خون
گفت بازو، من که رفتم خونفشان
تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان
راز هستی در کفن پیچیده شد
لاله‌ای با یاسمن پوشیده شد

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

صدف چشم من از داغ تو گوهر بارست
چه کنم؟! کار علی بی تو به عالم، زارست!
اشتیاق تو مرا میکشد از خانه برون
ور نه از خانه برون آمدنم، دشوارست!
موقع آمد و شد، فاطمه جان! میبینم
دیدهی زینب تو مات در و دیوارست!
به گواهی شب و، زمزمهی مرغ سحر
اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدارست
روز در خانه، پرستار حسین و حسنم
کمکم کن! که نگهداری شان دشوارست!
یاد آن روز که با زینب تو میگفتم:
دخترم! گریه مکن! مادرتان بیمارست!
چاه داند که به من، عمر چه ِسان میگذرد
قصه، کوتاه کنم ور نه سخن بسیارست
بشنو از شاعر (ژولیده)، تو راز دل من
صدف چشم من از داغ تو، گوهر بارست

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر قدیمی حضرت زهرا

می روی اما اگر میشد بمانی خوب بود
با تو زهرا، لحظه های زندگانی خوب بود
ای تمام ماه ها خورشیدها در خانه ات
خانه ام با بودن تو کهکشانی خوب بود
شد سلامم بی جواب و فاطمه در غربتم
مایه ی آرامشم شد، همزبانی خوب بود
زندگی کردی کنارم، ساده و بی ادّعا
در کنارت خوردن یک قرص نانی، خوب بود
در غروب کوچه ها و در میان شعله ها
بر دفاع از حق حیدر پاسبانی خوب بود
خنده را از تو گرفته درد پهلوهای تو
خنده هایت فاطمه در این جوانی، خوب بود
می روی از هوش هردم، حال و روزت خوب نیست
می روی، اما اگر میشد بمانی خوب بود
یادم آید روزهایی را که می گفتی «حسین»
با نوای تو چقدر این روضه خوانی خوب بود
گر که می شد قتلگاهش پیش چشم زینبش
خالی از هر خولی و شمر و سنانی، خوب بود
کربلا هم گفت زینب لحظه های واپسین
ای برادر جان اگر میشد بمانی خوب بود

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

بر دیده ام، که موج زند قطره‌های اشک
ای کاش بوده جلوه رویت به جای اشک
بعد از غروب ماه رخت، خانه‌ام پدر
ماتم سرای دل شد و خلوت سرای اشک
دود دلم ز سینه برآید به جای آه
خون دلم ز دیده بریزد به جای اشک
وقتی که همرهان ز برم پا کشیده‌اند
اشکم انیس گشته، بنازم وفای اشک
روز و شبم که می‌گذرد با هزار درد
پیوند می‌زنند به هم دانه‌های اشک
تا نخل سایبان مرا قطع کرده‌اند
هر روز می‌روم به اُحُد پا به پای اشک
سالروز شهادت بی بی فاطمه زهرا تسلیت

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

متن شعر جانسوز حضرت زهرا

دخت رسول و، این همه خونین جگر چرا؟
فلک نجات و، غرقه به موج خطر چرا؟
در مدّتی قلیل بسی درد و داغ دید
یک مادر جوان و خمیده کمر چرا؟
مسجد، کنار خانه و زهرا به درد و رنج
میرفت بر زیارت قبر پدر چرا؟
با داعی صحابی خیر البَشَر بگو
چندین جفا به دختر خیر البشر چرا؟
گیرم که بود بغض علی در نهاد تو
سیلی زدن به صورت زهرا، دگر چرا؟
سیلی زدی به مادر و، دستت شکسته باد!
مادر زدن مقابل چشم پسر چرا؟
گلچین اگر نداشت عداوت به باغبان
آتش زدن به باغ و شکستن شجر چرا؟

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

بوی خوش می‌آید اینجا، عود و عنبر سوخته؟
یا که بیت اللَّه را کاشانه و در سوخته؟
از چه خون می‌گرید این دیوار و در؟ یا رب مگر
گلشن آل خلیل اینجا در آذر سوخته؟
خانه وحی از مَلک یک‌باره شد در ازدحام
اندرین غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟
خانه زهراست اینجا، قتلگاه محسن است
آشیان قهرمان بدر و خیبر سوخته
سینه زهرا شکسته، چهره‌اش نیلی شده
مرتضی، خونین جگر قلب پیمبر، سوخته!
بر حریم عقل کل، دیوانه‌ای زد آتشی
کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر سوخته
خیمه‌گاه کربلا را آتش از اینجا زدند
شد ز داغ محسن آخر کام اصغر، سوخته
گر نمی‌کرد اشک چشمانت «حسان» امداد من
می‌شد از آه من این اوراق دفتر، سوخته

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

اشعار دهه فاطمیه

دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود
شعله می‌پیچید بر گرد بهار
خون دل می‌خورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بی سپر
یک طرف دیوار بود و میخ در
میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم کن سویش مرو
غنچه دارد، سوی پهلویش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع کرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد
روز، رنگ تیره شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت
پای لیلی چشم مجنون می‌گریست
میخ بر سر می‌زد و خون می‌گریست
جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

دیشب حسن(ع)اشک برادر پاک می کرد
حیدر از این ماتم گریبان چاک می کرد
دیشب حسین(ع)نازنین با چشم گریان
ازخوردن آب و غذا امساک می کرد
اسطوره ی صبر و سکوت و پایمردی
جسم نحیف همسرش را خاک می کرد
مُهر کبودی بر رخ ماهش نمایان
این شکوه را با خالق افلاک می کرد
اشک ملایک ریخت از بام مدینه
خاک بقیع و کوچه را نمناک می کرد
بانگ عزا در عرش می پیچید ، گویا
این داغ را هر ذره ای ادراک می کرد
دستان هستی بخش فخر عالم خاک
یا رب مگر خلق جهان را خاک می کرد

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

اشعار در و دیوار حضرت زهرا

هر چه بود، از در و دیوار خودم فهمیدم
حاجتی نیست به اصرار خودم فهمیدم
راز حبس نَفَس و جوشش خون از سینه
از فرورفتن مسمار خودم فهمیدم
این که یک حادثه رخ داده در آن کوچه تنگ
از نهان کردن رخسار خودم فهمیدم
این که دیگر نزنی شانه به موی زینب
از قنوتت به شب تار خودم فهمیدم
همه گویند دگر رفتنی است این بیمار
به قیامت شده دیدار خودم فهمیدم
از چه لبخند به تابوت زدی بعد سه ماه؟
حاجتی نیست به گفتار خودم فهمیدم

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

فاطمیه اول غمهای ماست
فاطمیه موسم حزن وعزاست
فاطمیه ثلمه بر عالم بود
فاطمیه فصل غمهای خداست
فاطمیه قلبهای شیعیان
داغدار ظلمهای اشقیاست
ظلمهایی بر علی وفاطمه
ظلمها بر اهل بیت مصطفاست
فاطمیه بر مدار فاطمه ست
فاطمیه ماتم عظمای ماست
فاطمیه داستانی جانگداز
قصه سیلی واشک مجتباست
فاطمیه آتش کین پشت در
ضربه برپهلوی ناموس خداست
فاطمیه داستان غنچه ای است
ناشکفته در ره بابا فداست
فاطمیه قصه شیر است وبند
بستن دستان مولا مرتضاست
فاطمیه سوزش دلهای ما
بهر تشییعی که در غربت بپاست
فاطمیه اشکهای حیدری
در فراق فاطمه اندر خفاست
فاطمیه قصه ی بی مادریست
داستان گریه های بیصداست
فاطمیه یاد قبری مخفی است
قبر بانویی که دور از چشمهاست
فاطمیه ظلم بر آل علیست
فاطمیه کربلا را ابتداست

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شمع وجود فاطمه سوسو گرفته است
شب با سکوت بغض علی خو گرفته است
آتش گرفت جان علی با شرار آه
وقتی که از ولی خدا رو گرفته است
در دست ناتوان خودش بعد ماجرا
این بار چندم است كه جارو گرفته است
قلب تمام ارض و سماوات و عرش و فرش
یک جا برای غربت بانو گرفته است
حتی وجود میخ و در و تازیانه ها
عطر و مشام از گل شب بو گرفته است
با ازدحام موج مخالف بیا ببین
کشتی عمر فاطمه پهلو گرفته است
مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت
سر در بغل گرفته و زانو گرفته است

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

شعر در مورد شهادت حضرت فاطمه زهرا

از لاله زار توحید آتش زبانه می‌زد
گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می‌زد
در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود
گر می‌گذاشت گلچین، آن گل جوانه می‌زد
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می‌زد
گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می‌زد
گردیده بود قنفذ هم‌دست با مغیره
او با غلاف شمشیر این تازیانه می‌زد
وقتی که باغ می‌سوخت، صیاد بی مروت
مرغ شکسته پر را در آشیانه می‌زد
با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را
از ناله‌ای که مادر در آستانه می‌زد
این روزها که می‌دید موی مرا پریشان
با اشک دیده می‌شست با دست، شانه می‌زد
هنگام شرح این غم، از قلب زار «میثم»
مانند خانه ما آتش زبانه می‌زد

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

در کوچه چه محشر شده سادات ببخشند
اینگونه مقدّر شده سادات ببخشند
این روضه ناموسی و این قصه کوچه
تکرار مکرر شده سادات ببخشند
دیوار که تقصیر ندارد به گمانم
هر چه شده از در شده سادات ببخشند
مادر که زمین خورده و بابا که شکسته
ششماهه که پرپر شده سادات ببخشند
مظلومه دنیاست ولی قاتل زهرا
مظلومیِ حیدر شده سادات ببخشند
دل سوخت ازین غصه که بین همه تقسیم
ارثیّه مادر شده سادات ببخشند
ارثیه پهلوی لگد خورده مادر
سهم علی اکبر شده سادات ببخشند
گهواره شش ماهه زهرا به گمانم
وقف علی اصغر شده سادات ببخشند
سهمیه رخسار کبودش به خرابه
تقدیم به دختر شده سادات ببخشند
البتّه رسیده است به او ارث، اضافه
چشمی که مکدر شده شده سادات ببخشند
ظلمی که به زهرا شده، تکرار به نوعی
با زینب مضطر شده سادات ببخشند
در شام خدا داند و زینب که به نیزه
با سنگ چه با سر شده سادات ببخشند

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

دوبیتی شهادت حضرت زهرا

در این بخش منتخبی از زیباترین دوبیتی های شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله را خواهید خواند:

آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

الهی! غمگسارم، سوگوارم
شبست و طاقت رفتن ندارم
فلک با من سر سازش ندارد
بدون فاطمه نالان و زارم

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

الهی! دست من را بسته بودند
حریم خانه‌ام بشکسته بودند
به ضرب تازیانه آن جماعت
تن مرضیه را آزرده بودند

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند . . .

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

الهی! سینه من کوی درد است
گلستان سرورم سرد سرد است
عزیزم فاطمه از رنج مسمار
رخ مهتابی‌اش غمگین و زرد است

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

الهی! کلبه‌ام را غم گرفته
دل محزون من ماتم گرفته
شرار شعله‌های در ندیدم
گلم را خصم از دستم گرفته

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

الهی! کوثرم کو؟ دلبرم کو؟
گلم کو؟ هستی ام کو؟ گوهرم کو؟
علی تنها و دلخون مانده افسوس
یگانه مونس و تاج سرم کو؟

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

نگاه سرد مردم بود و آتش
صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل
هجوم قوم هیضم بود و آتش . . .

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

الا ای چاه، یارم را گرفتند
گلم، عشقم، بهارم را گرفتند
میان کوچه‌ها، با ضرب سبلی
همه دار و ندارم را گرفتند

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

زنی شهید می‌شود، زنی به نام فاطمه
مدینه زهر می‌شود برای کام فاطمه
دری شکسته می‌شود، دو دست بسته می‌شود
یلی سکوت می‌کند، به احترام فاطمه

شعر شهادت حضرت فاطمه + اشعار قدیمی شهادت حضرت زهرا

عمریست رهین منت زهرائیم
مشهور شده به عزت زهرائیم
مُردیم اگر به قبر ما بنویسید
ماپیر غلام حضرت زهرائیم . . .

♦ ♦ ♦ ♦

گلچین اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را در این پست تقدیم حضورتان کردیم.

جدیدترین مطالب