اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

شعر برای شب بیست و یکم ماه رمضان را در این بخش از سایت سماتک مرور خواهید کرد و در ادامه اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان را برایتان تهیه و تنظیم کرده ایم.

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

متن شعر شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان را در این نوشتار از سایت سماتک ملاحظه خواهید کرد و به مناسبت فرا رسیدن شبهای قدر زیباترین اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان را تهیه و گردآوری کرده ایم.

♦ ♦ ♦ ♦

شعر شب بیست و یکم ماه رمضان

دور شمع پیکرت،گردیده ام خاکسترت
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت

از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت

تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت

حیف شد، از آن­همه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر­ مانده روی دست دخترت

کاش می­مردم نمی­دیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت

خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت

شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت

با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد
الامان از کاروان دختر بی معجرت

می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت

پیشاپیش شب بیست و یکم ماه رمضان تسلیت باد.

♦ ♦ ♦ ♦

شعر برای شب بیست و یکم ماه رمضان

خون جبین به گلشن حسنش گلاب شد
چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد

از خون او به دامن محراب، نقش بست
بر این شهید، ظلم و ستم بی‌حساب شد

شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی
حتی به غربتش جگر خون کباب شد

محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:
یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد

مویی که شد سفید زهجران فاطمه
جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟

هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار
سهم تراب، خون سر بوتراب شد

فرق علی دو‌تا شد و جبریل صیحه زد
ای وای! چار رکن هدایت خراب شد

هر پادشه ستم به رعیت کند ولی
پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد

هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت
هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد

«میثم!» سرشک دیده و خون‌جگر کم است
بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد

فرا رسیدن شب بیست و یکم ماه رمضان تسلیت باد.

♦ ♦ ♦ ♦

شعر شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان

جونم فداته،نجف بهشت قلب این سینه زناته
یا علی مولا،دل شکسته ام اسیر و مبتلاته

علی علی جان،نوای آسمونی ِ خوبای عالَم
شبای قدره،با داغ تو برای ما مثل محرّم

یه شبی هم ایشالا ما،با غم و سوز دیرینه
توی ایوون طلای تو،میزنیم بر سر و سینه

علی مولا علی مولا علی مولا علی مولا…
امام دلها،پیرو ِ تو باید که باشه اهل تقوی

با ذکرت آقا،میفته تو دلای ما شور تولّا
از کرم تو،مِسِ وجود ِ ما با یا حسین طلا شد

دل حزینم،هوایی ِ زیارت کرببلا شد
به غم نور عین تو،ما شدیم مبتلا آقا

دعا کن روزی ِ ما شه،اربعین کربلا آقا
گل زهرا حسین مولا…

♦ ♦ ♦ ♦

شعر زیبا در مورد شب بیست و یکم ماه رمضان

نمانـَد هیچکس اینجا به جز گلهای زهرایی

که دارم با عزیزانم دَم آخر سخنهایی

نرو عبّاس جانم با بقیّه فرق داری تو

اگر چه زاده ی امّ البنین امّید زهرایی

وفای کاملی امّا سفارش می کنم بابا

تو گنج کربلاییُّ و قرار قلب مولایی

بزرگی را به کوچکتر سپردم گوش کن عبّاس

تو سرباز حسین و دلخوشیِّ آخر مایی

دمی که بچّه ها از تشنگی بیهوش افتادند

نگو سرلشکری  آنجا فقط در حکم سقـــّـایی

حسن جانم پس از من جان من جان یتیمانی ….

که جای شیر با شمشیر می آیند آنجایی …..

همانجایی که روی تلــّی از خاک بلا زینب

دو چشم خویش می دوزد به گودالی تماشایی

به روی سینه ی دین می نشیند کفر و بی رحمی

سری بر نیزه می آید به پیش چشم شیدایی

پس از او خطبه می خواند برای کوفیّان زینب

وَ از او می شود با سنگ و خاکستر پذیرایی

امان از کوفه ی صدرنگ و کوفیِّ نمک نشناس

الا یابن الحسن آقا   دوای درد دنیایی

شب شهادت امام علی علیه السلام (بیست و یکم رمضان) تسلیت باد.

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

اشعار شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان

از تو سر و ز مادر من سینه ای شکست
تا صبح حشر بر سر بر سینه میزنم
جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست
دارم برای چند نفر سینه میزنم
من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت
زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود
گر چند ضربه هم زده بودن باز هم
پیشانی تو بیش از این وا نمیشود
گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند
می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو
گفتند گفته ای که تماشام میکنند
میخواهم از زبان خودت بشنوم بگو

شب بیست و یکم ماه رمضان بر عموم شیعیان تسلیت باد.

♦ ♦ ♦ ♦

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

درد دلهام برای تو حسین بسیار است
بسته ام بار سفر چشم به راهم یار است
خوشی عمر مرا بود به نه سال فقط
بعدِ زهرا علی از دست فلک بیزار است
ابن ملجم به خیالش که مرا کُشت ولی
قاتل اصلی من ضرب در و مسمار است
حسن از کوچه چه دیدست که لکنت دارد
که هنوزم که هنوز است دلش بیمار است
به ابالفضل سپردم که کنارت باشد
او گرفتار تو و در همه جا غمخوار است
بیشتر از همه دلواپس زینب هستم
که به هر شهر اسیرِ سرِ هر بازار است
زیور آلات به همراه مبر کرب و بلا
اُلفت مردم کوفه به طلا بسیار است

♦ ♦ ♦ ♦

متن شعر شب بیست و یکم ماه رمضان

صبرم تمام شد کفنم را بیاورید
رخت رهایی از بدنم را بیاورید
روحم میان این قفس تنگ خسته است
ازعرش نور پیرهنم را بیاورید
هر جا که هست فاطمه آنجاست خانه ام
من را برید یا وطنم رابیاورید
با یاد چادرش نفسم تنگ می شود
آن یاردگاری کهنم را بیاورید
دنیا جهنمی شد از آتش فراق
تابوت من، بهشت تنم را بیاورید
باید حسین را به علمدار بسپرم
عباس کاشف محنم را بیاورید

♦ ♦ ♦ ♦

شعر شب بیست و یکم رمضان

سخت است پیش پای مردم با سر افتادن
و سخت تر از آن به پیش دختر افتادن
ما که تو را با لافتایت می شناسیمت
اصلاً نمی آید به تو در بستر افتادن
داری سفارش می کنی ما را به عباست
خیلی خیالم جمع شد از معجر افتادن
گفتی اسیرم می کنند اما نگفتی تو
از خنجر کندی به روی حنجر افتادن
اما نگفتی از روی مرکب زمین خوردن
اما نگفتی از بلندی با سر افتادن
خیلی برای دخترت سخت است هنگام
با نیزه ای بر نیزه های دیگر افتادن
ای وای از پیراهن غارت شده، بعدش
دنبال غارت کردن انگشتر افتادن
فرمود: آب، اما به پهلویش لگد می زد
ای داد بیداد از به جان پیکر افتادن
انصاف نیست این گونه پیش چشم خواهرها
با چکمه روی بوسه پیغمبر افتادن
ای وای از شام غریبان و بیابان و…
در زیر پاها چادر یک دختر افتادن

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

شعر شب بیست و یکم رمضان

کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دستهای پینه دارش استراحت می کنند

نخلها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم ازدست ِ عدالتهای او راحت شدند

ای خوارج،بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست

درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد

مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود
روی مسکین ها در دارالخلافه باز بود

دشمنانش درلباس ِ دوست بسیارند و او
بندگان کیسه های سرخ دینارند و او

ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود

نیمه شبها کوچه ها را عطرآگین می کند
درعوض،درحق ِ او هرخانه نفرین می کند

حرص اهل مکر، از بنده نوازی علی ست
داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست

گام درراه ِ فلانی وفلان برداشتند
ازاذان ها نام او را مغرضان برداشتند

جرم سنگینی ست، برلب خنده را برجسته کرد
چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد

جرم سنگینی ست،تیغ ذوالفقاری داشتن
زخمها ازبدر و خیبر یادگاری داشتن

جرم سنگینی ست،ازغم کوله باری داشتن
مثل پیغمبرعبای ِ وصله داری داشتن

جرم سنگینی ست، بر تقدیرحق راضی شدن
با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن

جرم سنگینی ست،جای زر، مقدر خواستن
در دو دنیا خیرخواهی ِ برادر خواستن

جرم سنگینی ست، دردل عشق زهرا داشتن
سالها درسینه داغ کهنه ای را داشتن

هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود
تیغ تیزابن ملجم قاتل جانش نبود

پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیرکرد
زخم بازویی، امیرالمومنین را پیرکرد

مرگ سی سال است بر او،خنجر از رو می کشد
هرچه مولا می کشد، از درد پهلو می کشد

♦ ♦ ♦ ♦

شعر شب بیست و یکم ماه رمضان

با آنکه استقامت تو فرق می کند
این روزها حکایت تو فرق می کند
اینجاست درد، دشمنت آخر غریبه نیست
بعد از رسول، غربت تو فرق می کند
دستان حیدری تو را صبر بسته است
با دیگران اسارت تو فرق می کند
دستی که روی فاطمه ات را نشانه رفت
فهمیده بود غیرت تو فرق می کند
سیلی به روی ام ابیها تو را شکست
آقای من! مصیبت تو فرق می کند
گفتند بعد فاطمه از پا فتاده ای
حق داشتی امانت تو فرق می کند
سی سال پیش! این در و دیوار شاهدند
اصلاً شب شهادت تو فرق می کند

♦ ♦ ♦ ♦

شعر در مورد شب بیست ویکم رمضان

شهر! آرامش بگیر، آهسته ترکت میکنم
چند سالی باتو بودم ،رفع زحمت میکنم
در مقامم آیه های «هل اتی…»آمد ولی
یک نفر بر پیکرم باشد قناعت میکنم
انتظار همسرم را میشکم اما بس است
از همان روزی که رفت احساس غربت می کنم
مثل هر روز خدا رد سلامم می کنید
مثل هر روز خدا با چاه خلوت میکنم
یاد آن لعن قنوت هر شب و روز شما…
همچنان بر مردم این شهر خدمت میکنم
آه،من رفتم ولی ای قاتل زهرای من
گریه تا مرگم به یاد آن مصیبت میکنم
چند خطی هم برای روضه اش می آورم
از همین جا قتلگاهت را زیارت میکنم :
«آه فرزندم،ترک برداشته لبهای تو
اکبرم،آب گلو را با تو قسمت میکنم»
انتظار منتقم تسکین قلبم می دهد
حیف دارم غیبتت را کم کم عادت میکنم!

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

شعر تسلیت شب بیست و یکم رمضان

جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود
لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود
رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی اش
یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود
گوشه ی خانه به سر قرآن گرفته زینبش
بر لبش امّن یجیب و ذکر استغفار بود
چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت
گوییا آماده ی رفتن به سوی یار بود
بعد زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی
در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود!
یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود
یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود
غصّه ی خانه نشینی و غم سی ساله اش
پیش چشمش می گذشت و غرق این افکار بود
ماجرای کوچه و روی کبود فاطمه
مثل یک دیوار خانه بر سرش آوار بود
آنچه که شیر خدا را بر زمین انداخته
ضربه ی تیغ عدو نه … تیزی مسمار بود
… آمد استقبال او با شاخه ی گل،همسرش
روی دستش غنچه ی شش ماهه ی خونبار بود

♦ ♦ ♦ ♦

اشعار زیبا برای شب بیست و یکم رمضان

بابای دهر دست منو دامن شما
آقا یتیم می شوم از رفتن شما
با جرم اینکه دوره تان نیستم , نشد
تا سر نهم شبی به سر دامن شما
در روضه کاش جان بدهم از غمت مگر
در یک زمان کفن بشوم با تن شما
عالم نداشت جامه ی در شأنتان علی
جانم فدای وصله پیراهن شما
دربین قبر منتظر دامن توام
افتاده زحمت سر من گردن شما

امشب غمت به دست فلک  ابر می دهد
دارد حسن  به  خواهر خود صبر می دهد

انگار شام عمر تو بابا سحر شده
از غصه تو زینب تو محتضر شده
آنقدر دور بستر تو لطمه میزنم
تا دیده واکنی به من خون جگر شده
بابا دو روزه جسم  تو را زهر آب کرد
مانند فاطمه تن تو مختصر شده
خون روی چشم تو چقدر لخته میشود
انگار زخم فرق سرت باز تر شده
آن پارچه که زخم تو را بسته ام به آن
واکردنش خدا چه قدر دردسر شده

از گریه های دخترت عالم به غم نشست
یک تیغ دشمنت زد و زینب چنین شکست

وای از دمی که روی تل آمد به چشم دید
هر کس رسیده  دشنه  و شمشیر می کشید
برگشت سمت شهر مدینه به گریه  گفت
یا مصطفی  برس تو  به فریاد  نا امید
این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست
از جور دشمنت شده اینگونه او شهید
باقی نمانده است دگر پیکری از  او
از بس که  تیغ از تن  او یاس و لاله چید

با آنکه شاه بی رمق افتاد روی خاک
دشمن مگرکه از سر او دست می کشید

یک عمر هم که  گریه کنم باز هم کم است
هر روز  و شب برای غلامت محرم است

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

نیمه شب بود و از بهشت خدا
ناله و سوز و آه می آمد
شعله های غم بزرگ کسی
از دل سرد چاه می آمد

♦ ♦ ♦ ♦

بی کسی بود و بغض سنگینی
در گلوی یتیم های علی
نوبت گریه های آرام ِ
بچه ها شد ولی برای علی

♦ ♦ ♦ ♦

چشم مهتاب سومین دفعه
شاهد گریه های دختر بود
بستری جمع شد از آن خانه
بستری که برای مادر بود

♦ ♦ ♦ ♦

چادری را بغل گرفته حسین
چادری که برای زهرا بود
چادری را که تا دم آخر
بین آغوش گرم بابا بود

♦ ♦ ♦ ♦

شعر کوتاه شب بیست و یکم ماه رمضان

بغض اربابمان ترک برداشت
هق هقش را شنید خواهر او
و نمیشد در آن شب غربت
داغ بابای  شهر باور او

♦ ♦ ♦ ♦

گفت خواهر مدینه یادت هست
بنشین سر بزیر گریه کنیم
داغ مادر چو زخم سر وا کرد
بنشین تا که سیر گریه کنیم

♦ ♦ ♦ ♦

وقت غسلی شروع شد این بار
حسنش دست هاش می لرزید
آسمان خدا در آن لحظه
چون دلش پا به پاش میلرزید

♦ ♦ ♦ ♦

بعد از آنکه وضو گرفت حسن
بوسه زد سنگ غسل بابا را
و ابالفضل آب می آورد
چشم شب دید غسل دریا را

♦ ♦ ♦ ♦

شعر کوتاه در مورد شب بیست و یکم رمضان

غسل حیدر تمام شد اما
چشم زینب هنوز می بارید
گوئیا با کفن نمودن او
آنچه را گفته بود بابا دید

♦ ♦ ♦ ♦

که برادر میان گودال و
لشکری بود و چنگ و پیرهنش
وحشیانه هجوم آوردند
نیزه ها بود و بوسه بر دهنش

♦ ♦ ♦ ♦

پیش چشمان مادرش زهرا
دست و پا بین موجی از خون زد
یک سه شعبه به سینه آمد و از
پشت ارباب تشنه بیرون زد

♦ ♦ ♦ ♦

تازیانه در آن سوی گودال
سر و کارش به دختری افتاد
شعله ور بود خیمه و آتش
روی پرهای معجری افتاد

♦ ♦ ♦ ♦

شعر زیبا برای شب بیست و یکم ماه رمضان

حرفهای امشبت بوی وصیّت می دهد

بوی غم  بوی عزا  بوی مصیبت می دهد

خوب شد عبّاس را کردی علی   زهرانشان

دست یارم را چرا دادی به دست پهلوان

شرح حالت از نگاه و آه  می پرسم پدر

ماجرایی گفته ای که سخت می ترسم پدر

حرف رفتن می زنی ُّو جانشینیِّ حسن

حرف ری  حرف سر نیزه نشین یار من

حرف دیر راهب و نور تنور خانه شد

حرف از بند اسارت  حرف از ویرانه شد

قصّه ی روز وداع دلبر و دل مشکل است

حرف از حلقوم و تیغ تشنه کام قاتل است

راستگو هستی ولی این حرف منطق نیست  نه!!!

سرنوشت یک سه ساله  طعنه و دق نیست  نه!!!

کاسه های شیر در حال تو تأثیری نداشت

روضه ی کوفه برایم تحفه جز پیری نداشت

دستمزد خوبیّت در کوفه جز نیرنگ نیست

روزیِّ آل علی جز ناسزا و سنگ نیست

بی تو در این شهر می ماند حسین من غریب

بهر استشفای تو ذکرم شده أمــّن یجیب

حمد می خوانم شفایت را بگیرم از خدا

تا نبینم روی نی بابا سر از تن جدا

♦ ♦ ♦ ♦

شعر برای شب بیست و یکم ماه رمضان

جز حیدر کرّار نداریم شعاری

دنیا به خدا جای من ِ شیعه نداری

هرکس که علی گفت سزاوار بهشت است

دور است از این حیدریّون بی کس و کاری

ذکر لب ما زمزمه ی مادر مهر است

صد بمب اتم   از رَجَز ما متواری

ما سینه زن و گریه کن شیر خدائیم

آتش شود از اشک علی دوست فراری

روی کفن و سنگ مزارم بنویسید

این نوکر بی چیز ِ علی بوده و یاری ….

جز حیدر کرّار ندارد به قیامت

از آل علی بوده و زهرا  چه تباری؟!

شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان بر عموم مسلمانان جهان تسلیت باد.

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان

متن شعر شب بیست و یکم رمضان

شیر لازم نیست بابایم شفایش را گرفت

روضه یکبار دگر در خانه ی ما پا گرفت

ضربه ی شمشیر مثل میخ در برّنده بود

میخ در مادر گرفت و تیغ کین بابا گرفت

نیمه شب دور از نگاه شوم این همشهریان

باز هم تابوت   بر دوش غریبان جا گرفت

مثل مادر مخفیانه رفت از خانه پدر

شیر از شمشیر حکم وصل دلبر را گرفت

قدکمان درمان پیشانیِّ زخمیّش شده

استخوان و عقده را از حلق حق زهرا گرفت

چشم امّید یتیمان چشمهایش بست و رفت

دست دنیا از دل غمدیده ام دنیا گرفت

کوفه ی امروز یک شمشیر در مسجد کشید

صدهزاران تیر و تیغش راه عاشورا گرفت

دست بر شمشیر فتنه بُرد در کرب و بلا

دست آن طفلی که از بابا علی خرما گرفت

فرا رسیدن شب بیست و یکم ماه رمضان تسلیت باد.

♦ ♦ ♦ ♦

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان در این مطلب تقدیم شما عزاداران شد و همچنین می توانید متن روضه شب بیست ویکم ماه رمضان را بخوانید.

برچسب‌ها:

جدیدترین مطالب